در این پژوهش به ابعاد سیاسی – دینی شعر معاصر افغانستان، بر اساس نظریه ی بحران، پرداخته شده است. که چنین تلفیقی، آن را به روش مطالعات میان رشته ای، نزدیک میسازد. پرسش اصلی این است که «ابعاد سیاسی- دینی شعر معاصر کشور افغانستان، چیست و برای حل چه مشکلاتی، ارائه شده است؟ » در پاسخ، از نظر شاعران، استبداد، واگرایی و چند دستگی، جنگ، آوارگی، فساد اداری، فقر و تبعیض، در پیوندی باهم، مهمترین بحرانهای کشور، تشخیص داده شده است. برای فهم بهترِ ریشه های این بحرانها، در شعر معاصر، ابتدا، با تو جه، به گرایشهای اجتماعی- سیاسی و معرفت شناختی شاعران معاصر کشور، یک تقسیم بندی کلی از آنان، در سه گروه اسلامگرایان، مارکسیستها و لیبرالها، انجام پذیرفته است و بر اساس همین تقسیم، نا آگاهی، نظام طبقاتی و فئودالی، بیگانه گرایی، خرد ابزاریِ حاکم بر نظام جهانی و مداخلات خارجی، به عنوان مهمترین ریشه های بحران کشور، ارزیابی شده است. در این میان، ناآگاهی، به دلیل توجّه تمام گرایشها به آن، از اهمیّت ویژه ای برخوردار است و بستر ساز دیگر عوامل، شمرده میشود. وضع مطلوب در اشعار این شاعران، وضعی است که صلح و امنیّت بر فضای زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه، بال بگستراند و در سایه ی آن، استقلال کشور، همراه با آزادی و آبادانی، برای ملت ما، فراهم آید. مارکسیستها، جامعه ی سوسیالیستی را وضع مطلوب خویش می دانند. راه حلهای رهایی از بحرانهای کنونی و رسیدن به وضع مطلوب، بازگشت به خویشتن، دانش و آگاهی، همگرایی و همبستگی، قدرت و انقلاب، پنداشته شده است. کلید واژهها: بحران افغانستان، شعر سیاسی، شعر سیاسی افغانستان، راه حل بحران افغانستان.
استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم