امروز دیگر مسائل حکومتی و سیاسی از حوزه دخالت افراد خارج شده و تقریبا بخشی از سوالات و مجهولات ذهن هر فردی را تشکیل می دهد مبنا و نحوه این حاکمیت چیزی نیست که بتوانبا بی تفاوتی از کنار آن گذشت و البته هم این عملکردها و روش ها و... منبعث از ساختار عقیدتی هر فرد است. این رساله با عنان حاکمیت و قداست در اندیشه سیاسی اسلام با این سوال اصلی آغاز می کند که چه رابطه ای میان حاکمیت و قداست در اندیشه سیاسی اسلام وجود دارد؟ سپس این فرضیه را مطرح می کند که با توجه به مبنای مشروعیت الهی حکومت دینی رابطه مستقیم میان حاکمیت و قداست برقرار می گردد اما این امر به مفهوم نقد ناپذیری حاکمیت در سطوح مختلف آن نمی باشد. و سپس با بررسی مفاهیم اصلی پژوهش (قداست- حاکمیت) به مبانی اندیشه سیاسی اسلام پرداختیم و آن را در سه بعد هستی شناسی- انسان شناسی و معرفت شناسی بررسی کردیم و دیدیم که هستی شناسی اسلامی با محوریت الله و تأکید بر آموزه های دینی که تمام ابعاد زندگی را تحت پوشش قرار می دهند با نوعی از انسان شناسی ارتباط پیدا می کند که با انسان مسخ شده نیچه یا انسان گناهکار کاتولیک متفاوت است او در پی دست یابی به بهشتی است که از آن هبوط کرده است و در عین حال نیز می تواند محور تعقل و انفعالات هستی قرار بگیرد و بر نوعی از معرفت دست یابد که محوریت حق را فراموش نمی کند و البته برای رسیدن به آن می تواند از ابزارهای متفاوت و نه متناقض بهره جوید. و سپس به بررسی مفهوم مشروعیت و جایگاه آن در حکومت دینی پرداختیم و آن را در قالب نظریه ولایت فقیه بیان کردیم آنچه مسلم است حکومت دینی نمی تواند مشروعیت خود را جز بر پایه نصب الهی قرار دهد بنابراین این مقوله باپیوند خود با وحی به نوعی پیوند آسمان و زمین را حفظ می کند. و سرانجام اینکه هیچ دلیلی نمی تواند نقد پذیری حکومت دینی را نادیده بگیرد نقد جایگاه والایی در حکومت دینی پیدا می کند تا آنجا که خود نیز مقدس می شود و با تأکیدات فراوان مورد سفارش قرار می گیرد و همه سطوح حکومتی از رهبران یا جزء جزء نهاد ها را در بر می گیرد.
استاد حوزه و دانشگاه / عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
استاد تمام گروه علوم و اندیشه سیاسی و معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی ، رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی