مسئله اصلی این نوشتار بررسی انتقادی دیدگاه تبارشناسی درباره برساخت معانی از منظر حکمت اسلامی است. در این رساله با استفاده از روش تحلیل انتقادی مبتنی بر قیاس برهانی و از طریق روش شناسی بنیادین، مواجهه ای انتقادی با دیدگاه برساخت گرایانه تبارشناسی از منظر حکمت اسلامی صورت گرفته است. بررسی انتقادی این دیدگاه (برساخته بودن معانی) نشان می دهد که تلقی تبارشناسی از تکوین معانی، تابع سیر تطور فلسفه غرب بر سر دوگانه سوژه-ابژه می باشد (که طیفی از دیدگاه های مختلف را در بر می گیرد. در یک سر طیف دیدگاه ابژه محور قرار می گیرد و در سر دیگر طیف دیدگاه سوژه محور رخ می نماید). در این راستا تبارشناسی با انکار سوژه معنابخش، تبیینی از تکوین معانی را ارائه می دهد که عملا به انکار معنا و تحویل آن به عملکردهای مادی گفتمانی تابع قدرت منجر می شود. اما حکمت اسلامی در این زمینه مسیر دیگری را می پیماید که نقطه اوج آن در حکمت متعالیه و با تنقیح قاعده اتحاد عالم و معلوم، با نفی شکاف و دوگانگی میان عالِم و صُور ادارکی او به نفی دوگانه سوژه-ابژه منجر شده و راه را بر شکل گیری دیدگاه های برساخت گرا می بندد. فارغ از این بستر فلسفی متفاوت، تبیین این دیدگاه درباره برساخت معانی نیز مبتنی بر اموری است که آن امور نیز از منظر حکمت اسلامی قابل نقد است. اهم این امور عبارتند از: تقلیل گرایی هستی شناختی و تقلیل هویت معنا به عملکردهای گفتمانی، انکار ذات داشتن معانی، تاریخ گری غایت انکار، تقدم اراده بر ادراک، نفی روابط ضروری در شکل گیری نظام های معنایی. بدین سان پیامدها و تبعات این دیدگاه در علوم انسانی نیز تحویل گرایی ناموجه و تسری ویژگی معانی ساختنی به تمامی معانی، اجتماع گرایی نامعقول در شکل گیری معانی، نسبی گرایی و فقدان معیار و ملاک سنجش و ارزیابی، مرگ حقیقت و نفی تطابق معانی با واقعیت فی نفسه اشیاء و قداست زدایی از علم خواهد بود. بااین وجود می توان در فضای حکمت اسلامی نوعی از ساخت گرایی را (البته با پذیرش فاعلیت انسان ذاتنمند معناساز ذیل فاعلیت الهی و خلاقیت مبتنی بر سرشت مشترک انسانی) در معانی اعتباری تداعی کرد، اما تفاوت های متعددی میان دیدگاه حکمت اسلامی درباره معانی اعتباری و دیدگاه تبارشناسی درباره معانی برساخته وجود دارد که عبارتند از: ۱- تمایز در تلقی مادی گرایانه و فرامادی گرایانه در هویت معنا و فرایند تکوین آن، ۲- تمایز در تاثیر تاریخ بر معانی، ۳- تمایز در امکان تغییر در معانی، ۴- تمایز در نقش انسان در شکل گیری معانی، ۵- تمایز در نقش جامعه در شکل گیری معانی. در نتیجه اگر در تبارشناسی سخن از «معانی برساخته» به میان می آید، می توان در حکمت اسلامی سخن از «معانی اعتباری» به میان آورد. به همین سان اگر فوکو در تبارشناسی به دنبال تبار برساخته شدن معانی در کشاکش منازعات قدرت و گسستِ اراده های معطوف به آن است، می توان مبتنی بر مبانی حکمت اسلامی معانی اعتباری را در ظرف ظهور تاریخی خود و ناظر به خاستگاه و غایت تکوین آن ها، فهم و تحلیل کرد.
استاد گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام مدیر گروه خانواده دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استادیار گروه فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام