همواره بشر به دنبال دستیابی به معرفت نسبت به ذات و مبدأ خود بوده است و اندیشمندان زیادی با طرح بحث انسان و خدا به بیان و توضیح در این باره پرداخته اند.در این میان دو تفکر عمده که یکیی در ریرو و دیگیری درمشیری زمیین بیه ایین مباحث توجه کرده اند، اگزیستانسیالیسم و حکمت متعالیه هستند. بررسی تطبیقی این دو نگرش می تواند راهگشیا وسیودمند باشد و از این جهت این پژوهش به دنبال بررسی این پرسش است که از جانب حکمت متعالیه چه نقدهایی میی تیوان بیر آرا سارتر درباره انسان و خدا وارد کرد؟ در همین راستا با استفاده از روش تحقیق کتابخانه ای به توصیف آرا و تحلیل و نقد آن ها می پردازیم. این پژوهش بیان می دارد که سارتر از زندگی فردی، اجتماعی و اوضاع سیاسی زمان خویش متیثرر بیوده اسیت.او نگاه انسان محور را به عنوان تکیه گاه هستی در سراسر آرارش نشان می دهد. از ایین روی وجیود خداونید را بیه عنیوان محیور هستی و منشث آن نفی می کند. با مبانی حکمت متعالیه نقدهای بسیاری بر آرا وی درباره خدا و انسان وارد می شود. خاصه در زمینه انسان، محوریت انسان و آزادی بی قید و شرطش و نحوه نگرش او به مسئولیت انسان و دیگر آرا او در این زمینه مورد نقد قرار می گیرد.و در زمینه خداوند نیز هیچ یک از دلایلی که وی در تزاحم قبول وجود خداوند با آزادی انسان می دانسیت، میورد قبول واقع نمی گردد. تعارض های که سارتر در فرض وجود خداوند می داند نقد می شود و خلقت به صورت عقلی تبیین میی گردد و در نهایت انسان به جای واضع جهان بودن به عنوان مخلوی برتر خداوند در راستای کمالی خود در حال حرکت است و به عنوان مظهر حق، وجود خدا را همواره با خود می یابد و نگاه خداوند را نگاه بیگانه ای نمی بیند.