رساله حاضر در صدد بررسی دو نظریه امامت و خلافت در اندیشه غزالی و فیض کاشانی است. در باب امامت و خلافت نظریات متفاوتی مطرح شده است. و هر کدام از فرقه های اسلامی به یکی از این دو مبنا گرایش پیدا کرده اند. سؤال اصلی این نوشتار، این است که مهمترین عوامل شکل گیری نظریه خلافت در اندیشه سیاسی غزالی و نظریه امامت در اندیشه فیض کاشانی چیست؟ در پاسخ به این سوال این فرضیه را به آزمون گذاشتیم که توجه به واقعیات زندگی سیاسی صدر اسلام و مراجعه به سیره خلفای راشدین مهمترین عامل طرح نظریه خلافت در اندیشه سیاسی غزالی و توجه به آرمان های زندگی سیاسی و مراجعه به سیره امامان معصوم(ع) مهمترین عامل طرح نظریه امامت در اندیشه سیاسی فیض کاشانی می باشد. سنیان از جمله غزالی به خلافت به عنوان یک پدیده ای که در صدر اسلام اتفاق افتاده نظریات خویش را با آن و بخصوص عمل صحابه تطبیق می دهند و برای خلیفه یا امام همان وظایف و اختیاراتی را متذکر می شوند که خلفا آن را دارا بودند. شیعیان نیز از جمله فیض کاشانی به امامت به عنوان یک امر الهی نگریسته اند و نظریات خویش را با نص پیامبر تطبیق می دهند. برای امام نیز جایگاه و مقامی را قائلند که خلیفه و امام اهل سنت آنرا دارا نمی باشند. و آن برخورداری از منصب الهی در مقام امامت و ویژگی عصمت است. نتیجه اینکه سنیان نظریات خویش را با امر واقع تطبیق داده و به یک مهنی واقع گرا هستند و نکته حائز اهمیت در نظریات ایشان تقدم عمل بر نظر می باشد و به اصطلاح از نظریات پسینی بجای پیشینی سود می بردند. برخلاف ایشان شیعه نظراتش از مقوله پیشینی است تا پسینی و از تقدم نظر بر عمل سود می برد. امامت واقعی از نظر ایشان در صدر اسلام بطور کامل اتفاق نیفتاد و حکومت الهی ائمه دوازگانه بصورت یک آرمان باقی ماند.
استاد تمام گروه علوم و اندیشه سیاسی و معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی ، رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی
استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی