اشراف كوفه گروهى از جامعه بودند كه به دو دسته اشراف قبايل و اشراف العطا تقسيم مىشدند. اشراف قبايل اقتدار خود را از سنّت هاى جامعه به دست آورده بودند و اشراف العطا گروهى بودند كه با اقدامات عمر به ثروت زيادى رسيدند و در جامعه اقتدار كسب نمودند. اينان از بزرگان و خواص جامعه اسلامى به شمار مى آمدند. شناخت اشراف كوفه و بررسى نقش آنان در تحولات سياسى در نيمه نخست قرن اوّل هجرى محور اصلى بحث ماست. بررسى فضاى سياسى حاكم بر كوفه در نيمه قرن اول هجرى و محيط رشد و شكل گيرى اشراف در بررسى عملكرد آنان ضرورى است. اشراف قبايل از نخبگان سنّتى بودند كه اقتدار خود را از ارزشهاى سنتى جامعه عرب گرفته بودند و اشراف العطا از نخبگان كاريزمايى بودند كه اقتدار خود را از دين مىگرفتند. اشراف به عنوان نخبگان جامعه در دو امر تصميمگيرى و الگوسازى در جامعه تأثيرگذارند و نيز محل مراجعه مردم هستند از اين رو خلفا و امرا به آنان نسبت به ساير اقشار جامعه توجه بيشترى نشان مىدادند. معرفى كوفه و ساختار جمعيتى و سازماندهى قبايل آن در اين مباحث امرى ضرورى است. چگونگى موضع گيرى اشراف كوفه در برخورد با مسائل سياسى در چهار دوره قابل بررسى است ؛ در عصر عمر اشراف قبايل كوفه از طرف حكومت حمايت نمىشدند زيرا عمر در صدد تضعيف قدرت آنان بود و در مقابل اشرافيت جديدى به نام اشراف العطا ايجاد كرد. از اين روى حكومت عمر توسط اشراف العطا مورد حمايت جدى قرار گرفت. در دوره عثمان با توجه به بازگشت جامعه به ارزشهاى سنّتى اشراف قبايل دوباره قدرت يافتند و در مقابل، اشراف العطا جايگاه خاص خود را از دست دادند. امام على«عليهالسلام» و امام حسن«عليهالسلام» در صدد تضعيف قدرت اشراف قبايل بودند اما موفق نشدند زيرا اشراف قبايل كه در سالهاى قبل جايگاه خود را در جامعه تثبيت كرده بودند و سعى در جدا كردن مردم از آنان داشتند. اشراف العطا نيز در اين دوره تحت سلطه نفوذ اشراف قبايل بود و نقش حمايتى جدى از امام على«عليهالسلام» و پسرش انجام ندادند. در عصر معاويه با توجه به اينكه سيستم حكومتىاش مبتنى بر اشرافيت بود، اشراف قبايل مورد عنايت خاص او قرار گرفتند و در مقابل آنان نيز به استحكام قدرت وى در ميان كوفيان پرداختند و حامى جدى حكومت وى بودند. اين مباحث در اين تحقيق ضمن پنج فصل بررسى شده است كه در طى اين فصول به بررسى فضاى سياسى و اجتماعى كوفه در نيمه نخست قرن اول هجرى و معرفى كوفه و تركيب اجتماعى آن و همچنين برخورد اشراف در عهد عمر و عثمان پرداخته مىشود پس از اين دوره كوفه به عنوان مركز خلافت انتخاب مىشود و عكس العمل اشراف كوفه در مقابل حكومت على«عليهالسلام» و حسين«عليهالسلام» بررسى مىشود و پس از آن وارد فصل جديدى مىشويم زيرا مركز خلافت از كوفه به شام منتقل مىشود. در خاتمه نيز جمع بندى از مباحث مطرح شده و نتيجهگيرى آمده است. در پايان مقاله به اين نتيجه رسيديم كه اشراف به عنوان نخبگان جامعه سردمدار تحولات سياسى در دوره مورد بحث بودهاند و علت آن، پيروى ساير مردم از آنان بوده است. آنان با توجه به منافع خود، به حمايت يا مخالفت با حكومت وقت مىپرداختند. بنابراين شناخت شخصيت آنان و تحليل روابطشان با ساير اقشار جامعه مى تواند كمك بزرگى در تحليل وقايع نيم قرن نخست اول هجرى داشته باشد.
استاد گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی
دانشیار گروه تاریخ و تمدن دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام