در این رساله، نسبت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی(1281 - 1360) با ایران معاصر، با استفاده از هرمنوتیک روشی زمینه قصد محور، پژوهیده می شود. ایران معاصر، زمینه عینی و نظری فلسفه ورزی سیاسی علامه طباطبایی است. در این زمینه عینی، مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی به رویارویی ایران با تجدد انجامید. این عوامل، که با ورود برخی مفاهیم جدید همراه بود، در اندیشه عالمان شیعه ذیل دو موضوعِ قانون و حکومت صورتبندی شد و دانشمندان دینی کوشیدند تا به پرسشهای ناشی از این دو موضوع، پاسخ گویند. دستآورد این مباحث نظری، در آثار عالمان مشروطه خواه، به رسمیت شناختن حوزه متغیرات و سپردن آن به شورای نمایندگان مردم، لزوم نظارت بر حکومت، طرح مفاهیمی چون حقوق نوعی و شورایی بودن حکومت، تفکیک دو موضوعِ «حکومت از آن کیست؟» و «شخص حاکم کیست؟» و تعلّق امور نوعی به امام معصوم(ع)؛ بود. فلسفه سیاسی علامه طباطبایی از زندگی اجتماعی سیاسی وی و حوادث سیاسی دوران او متأثر بوده و این امر در ایدههایی چون تفکر اجتماعی، مُلک اجتماعی و حکومت اجتماعی، خود مینمایاند. علامه طباطبایی، در این زمینه عینی و نظری، با استفاده از امکانات سنت فلسفه سیاسی اسلامی، بر بنیانِ نظریه ادراکات اعتباری، تحلیلی عقلی از موضوع ثابت و متغیر ارائه و موضوعات و مفاهیمی چون انسان، اجتماع، مُلک، حکومت و قانون را تبیین و مناسبات خاصی میان عقل و دین، و دین و اجتماع ترسیم و ایده سنت اجتماعی اسلام را پیش می نهد. با توجه به نتایج پژوهش حاضر، پژوهشهای بیشتر در نظریه ادراکات اعتباری، مفاهیم فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و مناسبات آن با سنت فلسفه سیاسی اسلامی، تحولات سیاسی و اندیشه سیاسی ایران معاصر، تحول مفاهیم فلسفه سیاسی اسلامی و توانائی های درونی آن پیشنهاد می گردد. واژگان کلیدی: مشروطه، تجدد، ثابت و متغیر، ادراکات اعتباری، مُلک اجتماعی، سنت اجتماعی اسلام، حکومت اجتماعی دینی، تفکر اجتماعی.
استاد تمام گروه علوم و اندیشه سیاسی و معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی ، رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی
استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران
استاد حوزه و دانشگاه / عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی