ابن ابی الحدید به عنوان شارح نهج البلاغه بخش عمده ای از کتاب خویش را به مباحث تاریخی اختصاص داده است. او در دوره ای از تاریخ اسلام می زیست که جامعه اسلامی، به دلیل تهاجم مغول، بخشی از میراث علمی خویش را از دست داد و کتاب شرح نهج البلاغه عملا منتقل کننده داده های تاریخی پیشینیان به صورت روشمند به ادوار بعدی می باشد. از این رو لازم بود تا رویکرد وی به تاریخ نگاری بررسی شود. این رساله بر همین اساس به اندیشه تاریخی او روی کرده و در چهار فصل در پی اثبات این فرضیه است که «مبانی تاریخ نگاری ابن ابی الحدید بر عقل گرایی معتزلی همراه با نگرش انتقادی متأثر از دخالت ارزش ها استوار است.» مطالب مطرح شده در فصل های این پژوهش نشان می دهد که منابع و مصادر در نزد ابن ابی الحدید از اهمیت زیادی برخوردار بودند و در اثر وی جایگاهی برجسته دارند و براساس اصول رایج نقد راوی و روایت به ابعاد مختلف نقد توجه کرده است. او تاریخ را در مفهومی فلسفی ـ کلامی که می توان آن را فلسفه نظری تاریخ قلمداد کرد، شناخته است. ابن ابی الحدید همانند بسیاری دیگر از مورخان مسلمان به فلسفه انتقادی تاریخ به صورت خاص و تعریف شده نپرداخته و مباحثش را با رویکردی کلامی آورده است. البته این بدان معنا نیست که او نگرش انتقادی نداشته؛ بلکه بدان معنا است که وی همچون مورخی حرفه ای به تعریف از تاریخ، سازوکار پیدایی علم تاریخ، جایگاه مورخ در پیدایی این علم و مسائلی از این قبیل نپرداخته است و نگرش انتقادی او در شرح نهج البلاغه از آن جهت حائز اهمیت می باشد که به برخی از مؤلفه های مطرح در فلسفه انتقادی تاریخ توجه و اشاراتی دارد. با این که ابن ابی الحدید در دستگاه خلافت می زیست و طبعا در تاریخ نگاری نمی توانست از توجه به باورها و گرایشات آنان بدور باشد و عملا خواسته ها و ارزش های عباسیان را در نظر داشت. اما چون معتزلی و اهل اندیشه بود، تاریخ را با نگاهی عقلی نگریسته و در تبیین و توضیح رویدادها بحث عقل را مورد توجه قرار داده و نگرشی انتقادی به رخدادها داشته است. واژگان کلیدی: ابن ابی الحدید ـ معتزله ـ تاریخ نگری ـ تاریخ نویسی ـ تاریخ نگاری.
استاد گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
عضو هیات علمی پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی