یکی از مسائل مهمی که اندیشمندان ادیان مختلف به خود مشغول ساخته، چگونگی نگرش به منابع دینی است. به این صورت که آیا جایگاهی برای اندیشه و خرد ورزی در کنار شریعت وجود دارد و یا اینکه باید به همان مباحث عقلی داخل دین اکتفا کرد. این موضوع، باعث اختلافات فرق و مذاهب مختلف گردیده است. فیلون در حوزه یهودیت گامهایی در ارتباط عقل و دین برداشت، ولی در دوره امورائی و تنائی، اندیشه های ضد یونانی و عدم تلاش عقلانی برای اثبات مسائل دینی پدید آمد، تا اینکه در قرن دوازدهم جریانات اصلی اندیشه اسلامی، مکاتب ارسطویی و نوافلاطونی به طور پیوسته تاثیر عمیقی بر اندیشه یهود داشته که در اندیشه موسی بن میمون و غیره تجلی یافت در مسیحیت هم نظریات گوناگونی مطرح گردید که بخشی از آن در تعالیم آباء کلیسا به عنوان نص گرا، همچون آگوستین مشاهده می کنیم، تا اینکه با ظهور دومینیکن ها که ظهورش با آکویناس صورت پذیرفته عقل گرایی همراه با نص گرایی مطرح گردید. آنچه در دین اسلام مطرح گردید به طور اساسی با یکدیگر اختلاف داشت تا اینکه در باره تعامل عقل ودین بزرگانی همچون ابوعلی سینا، ابن رشد و... به ابراز نظر پرداخته وباگسترش فلسفه مشاء ، مبانی عدم تعارض عقل ودین مورد توجه قرارگرفت. مساله ای که در این پژوهش مورد توجه قرار خواهد گرفت، آراء سه تن از اندیشمندان ادیان ابراهیمی است که در حوزه اندلس به نوآوری در تعامل عقل ودین پرداختند که عبارتنداز: ابن رشد، ابن میمون وآکویناس. نکته قابل توجه دیگر، تاثیر فراوان اندیشمندانی نظیر ابن رشد بر تفکر فلسفی یهودیت و مسیحیت در حوزه اندلس می باشد که با انتقال متون مشاء و شروح وی بر آثار ارسطو، توجه آنها را به خردورزی در کنار دین محوری جلب کرد.
استاد مدعو در دانشکده الهیات کاتولیک دانشگاه اینسبروک و دانشگاه وین
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام