انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم پهلوی به عنوان یكی از بزرگترین پدیده های سیاسی-اجتماعی در ربع آخر قرن بیستم در حالی به وقوع پیوست كه بسیاری از سیاستمداران، ایران را جزیره ثبات و رژیم پهلوی را پایدار و باثبات می-دانستند. این واقعه تحلیل های زیادی را در پی داشت كه هریك از منظری خاص سقوط دولت قدرتمند پهلوی را تحلیل كرده اند. این رساله از منظر نظریه نهادگرایی جدید سقوط رژیم پهلوی را تحلیل می كند. براساس این نظریه عمل جمعی در مركز تحلیل قرار می گیرد. نهادها كنشگران را می سازند در واقع هم رفتار را محدود و هم آن را تقویت می كنند. در عین حال فرد در درون نهادها آزادی خود را به كلی از دست نمی دهد و می تواند بر نهاد و ارزش های آن تأثیر بگذارد و در روند تكامل و تحول تاریخی آن نقش ایفا كند. از این منظر نهاد سلطنت به عنوان یكی از نهادهای اساسی ایران تأثیر بسیاری بر رفتار سیاسی شاهان و سیاستمداران داشته است. علاوه بر این نهاد ارزشها و هنجارهای خاصی را بر حوزه سیاسی تحمیل كرده و فضای سیاسی ایران را در طول حیات خود تحت تأثیر خود قرار داده است. در این رساله ابتدا تاریخ، ویژگیها و ارزشهای حاكم بر نهاد سلطنت كه در طول دوره طولانی حیات آن شكل گرفته است بررسی شده و سپس به بازسازی آن در دوره مشروطه اشاره خواهد شد و سرانجام تأثیر این نهاد در كنار شخصیت محمدرضا به عنوان یكی از عوامل سقوط رژیم پهلوی بررسی می شود.
عضو هیات علمی و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام نماینده مردم شوشتر در دوره اول مجلس شورای اسلامی
استاديار دانشکده علوم اقتصادی و سياسی دانشگاه شهید بهشتی