از جمله چالشهایی كه فیلسوف در فلسفه با آن روبهروست مسئله ارتباط نفس و بدن است. غموض مسئله در تجرد یكی و جسمانیت دیگری است كه عقل را به میدان استدلال میطلبد. گواه بر این مطلب تلاش اعاظم فلاسفه از گذشته تا كنون است كه هر یك به زعم و بضاعت خویشتن در پر كردن این خلأ گامی برداشتهاند. برخی چون افلاطون، ثنویت محض را مطرح نموده و برخی چون ارسطو قول به وحدت این دو را تثبیت نموده است. و فلاسفة بعدی هم بر مذاق یكی از این دو مسلك طی طریق نمودهاند. بنابراین از آنجا كه تلاش اسلاف در شكلگیری آخرین نظریات منسجم و بی نقض و ابرام، قابل چشمپوشی نیست، در فصل اوّل این جستار، مسئله رابطه نفس و بدن را از منظر برخی فلاسفة نخستین چون افلاطون و ارسطو و برخی فلاسفه اسلامی چون فارابی و ابن سینا اختصاص دادیم، تا سیر تاریخی بحث تا حدی روشن گردد. شیخ اشراق مكتبی فلسفی كه عمدتاً بر پایه شهودات وی است ارائه نمود كه عمدهترین بخش آن را نظام نوری رقم میزند كه از آن جهت كه وی برای نفس هویت نوری قائل است، قاعدتاً مسئله رابطه نفس و بدن با نظام نوری وی گره میخورد كه جهت دستیابی به نظر وی در این باب به حد لازم به مبانی¬ای چون هویت نور، تعریف نور، اقسام نور، ترسیم هستی براساس نور و جایگاه نفس به عنوان نور مدبر و جایگاه برازخ، پرداخته شده است. در هرم هستی شناسی سهروردی، نفس موجودی نورانی و بدن موجودی برزخ و غاسق و ظلمانی شناخته شده است كه نظام فلسفی وی باید پاسخگوی این عدم مسانخت باشد. حكیم سهروردی برای حل نحوة ارتباط نفس نورانی با بدن ظلمانی قابل به وساطت امر سومی به نام روح بخاری میشود كه همو بستر فیض رسانی از نور مدبر (نفس) به بدن ظلمانی است. وی با توجه به اینكه قائل به حدوث جسمانی و حركت جوهری نفس نیست، رابطه این دو را براساس شوق و محبت و قهر و غلبه تفسیر میكند و البته این، تفسیر عمیقی از مسئله را به دست نمیدهد چون این الفاظ تركیب انضمامی و ارتباط عرضی نفس و بدن را به ارمغان میآورد، چرا كه در نفسشناسی وی، موجودیت و هویت نفس به نفس ناطقه است و بدن و قوا، فروع و اظلال نفس هستند، بنابراین بین نفس و بدن و قوا، دو گانگی مشهود است و بالتبع با وجود این دوگانگی، تفسیر و ترسیمی دقیق از ارتباط یك موجود مجرّد نورانی با موجود مادی ظلمانی ارائه نمیشود. ملاصدرا با توجه به مبانی و ابتكارات بدیعی كه از خود به نمایش میگذارد به سهولت مرز میان موجود مادی و مجرد را بر میدارد و دوگانگی موجود در دستگاه فلسفی اشراقی را برای همیشه از سر راه فیلسوف هموار میسازد. چه اینكه ایشان با قول به حدوث جسمانی نفس و حركت جوهری نفس و اشتداد وجود و تشكیك وجود كه همگی از اختصاصات فلسفه وی است بر آن میشود كه نفس موجودی است از عرش تا فرش، یك وجود واحد سیال و پویاست كه در ذیل آن بدن و در صدر آن نفس ناطقه است كه با حركت جوهری در ذات خویش از نشئه مادیت محض با طی تبدّلات و تطورات به مرحله تجرد محض بار مییابد. و اساساً وحدت نفس با قوا و بدن را مطرح مینماید. و به خلاف تركیب انضمامی و عرضی اشراقی، تركیب اتحادی و تعلق ذاتی نفس به بدن و علاقه لزومی و نه اتفاقی را بیان میدارد. فصل پایانی هم تطبیق آراء این دو فیلسوف سترگ در مسئله رابطه نفس و بدن است و اینكه این دو حكیم چه نقاط افتراق و اشتراكی در این مسئله دارند و تأثیر مبانی هر یك در حل مسئله به چه میزان موفق بوده است. البته در عین اینكه سهروردی سعی وافری در حل این مسئله غامض نموده ولی به دلیل فقدان مبانی صدرایی نتوانست تبیین موفقی ارائه نماید تا اینكه صدرالمتألهین حرف نهایی را در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب برای خود رقم زد. واژگان كلیدی: نفس، بدن، ارتباط نفس و بدن، حدوث نفس، بقای نفس، شیخ اشراق و ملاصدرا.
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام