جمهور فلاسفه نظریه حدوث جسمانی نفس را از ابتکارات صدرالمتالهین میدانند. در حقیقت نیز همو بود که با اثبات حرکت در جوهر و اعتقاد به برخاسته شدن نفس از بدن در ابتدای امر، این نظریه را به طور مدون بیان کرد. اما جستجو در متون فلسفی و نظریات حکمای پیشین، بیانگر این مطلب است که جسمانی بودن نفس در بدو امر، یکی از دیدگاههای ابونصر فارابی نیز بوده است. این فیلسوف مشایی مسلک در آثار خود نفس انسانی را در ابتدای تکون، حادث در ماده دانسته و تا زمانی که نفس به مرحله تعقل نرسیده باشد، آن را همچنان مادی و جسمانی میپندارد. از نظر او ادراک معقولات خاصی انسان را به تجرد میرساند. آن عده از انسانها که به درک معقولات و به مرتبهی تجرد رسیدهاند، فناناپذیر بوده و پس از مرگ بدن دارای حیات ابدی خواهند بود. ولکن سایر نفوسی که ادراک معقولات نداشتهاند با فروپاشی بدن فاسد شده و نابود میگردند. بدین صورت میتوان اثبات نمود که فارابی نفس را امری مادی و حادث به حدوث جسمانی میداند. در سوی مقابل صدرالمتالهین با محور قرار دادن حرکت جوهری، نفس را محصول بدن و ماده دانسته و با نفی قدم نفس و حدوث روحانی آن، نظریهی «النفس جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء» را مطرح و اثبات کرده است. از نظر صدرا جهان در حال حرکت و تکامل است و نفس نیز از این امر مستثنا نیست، لذا مسیرش را از ماده آغاز کرده و پس از گذراندن مراحل نباتی و حیوانی به مرتبهی نطق میرسد. وی با قائل شدن به تجرد قوهی خیال، مرتبهی تجرد را به عنوان یکی از مراتب وجودی انسان، امری ناگزیر دانسته است که در موارد اندکی به تجرد عقلی رسیده و انسان را به مقام و مرتبهی عقول مفارق نائل میکند. از این سو تلاش این نوشتار در پی تطبیق آراء این دو فیلسوف بزرگ و تاثیرگذار در جریان حکمت اسلامی بوده است. این تحقیق با روش توصیفی و تحلیلی میکوشد ضمن بیان مبانی نظریه نزد فارابی و ملاصدرا، دیدگاههای این دو فیلسوف را با هم مقایسه کرده، لوازم و پیامدهای هریک را بیان کند.