یکی از مباحث مهم فلسفه دین معاصر غربی، سرمدیت خداوند و چگونگی ارتباط او با جهان زمانمند میباشد. تا پیش از قرن اخیر، عمده گرایش اندیشمندان خداباور توحیدی به بیزمانی خداوند بود، اما امروزه زمانمندی خداوند به خاطر همخوانی با کتاب مقدس پیروان بیشتری دارد. البته در مقابل نقدهای این گروه بر بیزمانی، برخی متفکرین تقریرهای جدید از دیدگاه سنتی مانند سرمدیت استمراری، شبه زمانمند و نگرش غیر استمراری به آن را مطرح کردهاند. دستهای نیز نگاهی جامعگونه به این مسئله دارند و با تفسیر خاص خویش خداوند را هم بیزمان و هم زمانمند قلمداد میکنند. در هر حال، نقطه مشترک همه این گرایشها، مبنا بودن ماهیت ایستایی-پویایی زمان برای آنها است که در بیان نگرشها از ویژگیهای این دوجنبه زمان استفاده کردهاند. البته نباید از نقش فیزیک نوین در این نظریات غافل بود. مهمترین ادله پیروان فرازمانی، کمال وجودی خداوند، مخلوق بودن زمان و رفع شدن چالش علم پیشین الهی و اختیار انسان میباشد. علم خداوند به زمان حال و فاعلیت او در جهان نیز، دلایل گرایش به زمانمندی هستند و مورد تأیید نظریههای جامع هم میباشند. البته جامعگراها تفسیر و یا نحوهای خاص از بیزمانی را نیز به خداوند نسبت میدهند. اگر براساس فلسفه اسلامی به مسئله بنگریم، خداوند، بیزمان و سرمدیت وصفی عدمی استکه از مقایسه او با جهان زمانمند انتزاع میشود. در فلسفه اسلامی، جهانِ مادی -و زمان به عنوان بخشی از آن ، قدیم است. وجود زمان با حرکت و تغییر گره خورده که البته در این تغییر، ثبات دارد. ولی ذات خداوند ثابت است و در هرگونه تفسیر و تعبیر از ذات او باید تغییرناپذیری او را ملاحظه کرد. یکی از این ملاحظات تفکیک میان ذات و فعل و صفات مربوط به آنها است. هر گونه تغییر و تحولی، منسوب به مقام فعل او میشود، در عین اینکه ذات او سرمدی باقی میماند. کلمات کلیدی: خدا، صفات خدا، زمان، سرمدیت، بیزمانی، زمانمندی.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام