معرفت و ساختار حاكم بر آن از دیرباز در صدر توجهات فلاسفه قرار داشته است. این موضوع با دوپاره شدن هستی به جهان عینی و جهان ذهنی در فلسفه دكارت مسائل جدیدی را برای فلسفه بعد ایجاد نمود. كانت كه توانست دو نحله فلسفی منتج از دوئالیسم دكارتی را جمع كند، با طرح مقولات استعلایی، قالبهایی را معرفی كرد كه حصول معرفت نزد آدمی در چهارچوب آنها امكانپذیر میشد. این قالبها كه نزد كانت ثابت و بین همه انسانها مشترك بودند، در فلسفههای نوكانتی صورتهایی متفاوت و متكثری مییابد. زمینهمندی معرفت و تأكید بر زمینه اجتماعی و تأثیر آن بر معرفت، از جمله نتایج تفكر نوكانتی است كه در مسئله معرفت ایجاد شده است. رساله حاضر با روش گفتگو، تلاش دارد تا این مسئله را با ابعاد مختلف آن، موضوع گفتگوی میان هرمنوتیك فلسفی گادامر و حكمت متعالیه صدرایی قرار دهد. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن معرفت؛ عالممندی، تاریخمندی و ساختار دیالكتیكی معرفت؛ هویت معرفتی جامعه؛ فرهنگ و لایهمندی آن و افق توحیدی از جمله مهمترین فروعاتی هستند كه از طریق آن تحلیل نهایی راجع به موضوع رساله حاصل میشود. با گذر از فروعات مذكور این نتیجه از منظر حكمت متعالیه صدرایی حاصل میشود كه زمینه اجتماعی اگرچه استقلال فردی را در كسب معرفت ذائل نمیكند، اما نقش اعدادی در كسب معرفت داشته، میتواند در مسیر هویت یابی فرد سهیم باشد. همچنین معرفت توحیدی میتواند به عنوان معیاری برای نقد دیگر معارف كه در حاشیه غفلت از توحید شكل گرفتهاند واقع شود. نگاه خاص گادامر به فرهنگ و توجه او به امر متعال در ساختار دیالكتیكال معرفت و همچنین جایگاه زبان در نظام معرفتی او، از مهمترین فروعاتی هستند كه تحلیل نهایی را در اندیشه او راجع به موضوع رساله فراهم میآورند. از منظر گادامر هویت معرفتی انسان مستقل از تأثیر اموری چون فرد و جامعه بوده، لذا زمینه اجتماعی تنها جرقههای الهام علمی در انسان را شعلهور میسازد. تفاوتی كه امكان نقد را برای حكمت صدرایی نسبت به فلسفه گادامر فراهم میسازد، معیار بودن معرفت توحیدی برای قرائت و نقد دیگر معارفت است. كلید واژه: ملاصدرا، گادامر، زمینه اجتماعی، تاریخمندی معرفت، فرهنگ.