موضوع این تحقیق بحران سلطه در ایران معاصر می باشد و سعی دارد به این سوال اصلی پاسخ دهد که زمینه و شاخصه های بحران سلطه در ایران معاصر کدام است؟ نویسنده در این پاسخ به این سوال فرضیه خود را چنین تنظیم کرده است. تعارضات بین ایدئولوژیها و جریانات فکری مختلف به عنوان زمینه و کودتا، رقابتهای ناسالم، اعدام های سیاسی، حمآت مسلحانه، تظاهرات های سیاسی، اعتصابات دامنه دار، به عنوان شاخصه های بحران سلطه محسوب می شوند. با نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران مشاهده می کنیم که هیچ دولتی به طور کامل نتوانسته است کار ویژههای سه گانه انسجام بین بلوک قدرت، اختلاف بین مخالفان و بسیج ایدئولوژیک مردم را به نحو مطلوبی انجام دهد. گرچه در مقاطع خاص مانند مقطع ۱۳۴۲- ۱۳۵۶ گونهای از ثبات سیاسی را شاهد هستیم ولی این ثبات اسمی و ظاهری است چرا که براساس زور و اجبار غیر قانونی و ارعاب مخالفان بوجود آمده است و نه براساس رضایت تک تک افراد جامعه که مبنای ثبات واقعی در ادبیات سیاسی مدرن است، در تایید این مطلب می توان از تظاهرات سیاسی، اعتصابات حملات مسلحانه اعدام و زندان کردن مخالفان به عنوان شاخصههای بحران سلطه در این دوره ها مثال آورد. بنابراین دوره ثبات نیز به گونهای مصداقی از بحران سلطه است. نویسنده زمینه اصلی بحران سلطه را وجود ایدئولوژیها و جریانات فکری متعارض در ایران می داند. اغلب در هر دوره، جریانات ناسیونالیستی و اسلامی در مقابل هم قرار دارد و تمام تلاش خود را در جهت حذف کامل دیگری از صحنه سیاسی و اجرای منویات خود قرار می دهند. چرا که هر کدام، افکار و آرای خود را از دیگری برتر و بهتر می داند. به نظر می رسد برای رفع بحران سلطه در ایران شایسته است جریانات فکری به بازسازی ایدئولوژیهای خود پرداخته آن را در راستای تامین منافع ملی تنظیم نماید.
استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید