پرسش اصلی اینجاست که آیا عقل و دین باهم تعارض دارند؟یا تعامل؟ یا تمایز؟و در صورت تعارض،باید اصالت را به کدام داد،آیا به نفع دین از عقل بگذریم؟و یا به نفع عقل از دین بگذرم و هرآنچه از گزارههای دینی که با عقل سازگار بود بپذیریم و بقیه را طرد کنیم؟و یا اینکه بگوییم:طرح مسئلهای به عنوان«عقل و دین»خطاست و عقل و دین هیچگاه باهم تعارض ندارند،بلکه باید پرسش را به صورت«رابطهء عقل و نقل» مطرح نمود؟ برای پاسخگویی به پرسش رابطهء بین عقل و دین،هم در جهان اسلام و هم در جهان غرب،گرایشهای متفاوتی به وجود آمده است که آنها را میتوان در یکی از سه گروه عمده جای داد،(هرچند گاه دیدگاههای دیگری در آثار اندیشمندان غرب و شرق مشاهده میشود): ۱٫ نمایندهء یک برداشت از ایمانگرایی-چنانکه گفته شد-سورن کی یرکگارد(۱۸۱۵-۱۸۵۵)است که در مقایسهء ایمان و خرد،بهای اصلی را به ایمان میدهد و آن را برترین فضیلتی میداند که انسان کسب میکند و انسانیت انسان باایمان تحقق مییابد و استفاده از عقل برای ایمان یا معتبر نیست و وجود ندارد و یا برفرض وجود،مفید نخواهد بود و به تخریب ایمان میانجامد: «ایمان محتاج برهان نیست آری، ایمان باید برهان را خصم خود بداند. ۲٫ مشکل تعویق و تطبیق ایمان امری ثابت است که حالت تعویق و تعلیق ندارد،به گونهای که مؤمن در هیچ شرایطی حاضر به رها کردن آن نیست،درحالیکه توجه به نتیجهء استدلال مانند برهانهایی که در کلام و فلسفه مطرح میشوند مشروط به این است که شواهد و دلایل جدیدی بر ضد نظم و تدبر موجود در طبیعت پیدا نشود و این حالت معلق با قطعیت و ثبوت ایمان سازگاری ندارد.