در مغرب زمین علم که در زمان پیشامدرن غایتاندیش بود و شناخت غایت از مهمترین ارکان آن تلقی میگردید در یک تحول معرفتی، نهتنها ضرورت غایتاندیشی از شناخت طبیعت انکار شد، بلکه مانع رشد علم و شکوفایی تجربه بشری دانسته شد و درنتیجه شناخت غایت از دستور کار عالمان علم طبیعی کنار گذاشته شد. درباره علم مدرن سه مسئله قابل طرح است: ۱- تفاوت مبنایی علم پیشامدرن و پسامدرن و اینکه علم مدرن ادامه علم گذشته نیست، بلکه تفاوت ریشهای با آن دارد. علم مدرن بر خلاف علم پیش از ظهور مدرنیته غایتگریز است. ۲- نتایج تخریبی و فسادآور علم مدرن (غایتگریز). ۳- نیاز علوم طبیعی به دین و وحی در شناخت غایات موجودات. این مقاله عهدهدار بررسی مسئله اول است و با روش تحلیلی- توصیفی به تحلیل و بررسی فرایند تحول علم در حذف غایتاندیشی میپردازد. از نظر این مقاله علم طبیعی که در آغاز هدفش شناخت حقیقت و موضوعش با اندیشه غایی همراه بود، با ورود اندیشه مدرن و در یک فرایند تاریخی هدف و موضوعش تغییر کرد. بانیان علم مدرن هدف علم را بسط تسلط انسان بر طبیعت و موضوع آن را طبیعت بدون غایت دانستند. اندیشه تسلط بر طبیعت و غایتگریز با نوشتههای راجر بیکن در قرن سیزدهم آغاز شد و با نظریات گالیله، فرانسیس بیکن، دکارت و نیوتن در قرن شانزده و هفده تکمیل گردید.
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استادیار موسسه آموزشی امام خمینی (ره) فارغ التحصیل دکتری فلسفه اسلامی دانشگاه باقرالعلوم (ع)