از دیدگاه حکمت متعالیه، تناسخ به معنای انتقال روح به بدن دیگر، محال است. از طرفی، به نظر میرسد در احیای موتی نوعی انتقال روح به بدن مادی مطرح باشد. این احتمال در ابدانی که قبلاً متلاشی شده و استخوانهای آنها نیز پوسیده است، با قوّت بیشتری مطرح است؛ زیرا بدن بازسازیشده در حیاتِ دوباره این افراد، متفاوت از بدنِ حیاتِ قبلی آنهاست و با تعلق گرفتن روح به این ابدان، ظاهراً تعریف خاص ملاصدرا از تناسخ، مصداق خارجی مییابد. این امر در فضای حکمت متعالیه که مؤکداً بر ابطال تناسخ پافشاری میشود، موقعیت مطلوبی ندارد؛ بهخصوص که ملاصدرا برای ابطال تناسخ از مبانی فلسفی و علمالنفسی خود بهره میبرد و با تبیین خاص خود از رابطه نفس و بدن، راه را بر امکان تناسخ میبندد. درصورتیکه تناسخ با تعریف یادشده حتی در یک مورد مصداق عینی یابد، مبانی حکمت متعالیه در بحث تناسخ با چالش جدی مواجه میشود. تحقیق حاضر با این پیشفرض که شخصیتی مانند ملاصدرا به اشکال اطلاق تناسخ بر احیای موتی توجه داشته است، میکوشد با طرح احتمالات مختلف، تبیینی منطبق با دیدگاه صدرایی از فرایند یادشده ارائه دهد. حیث فاعلی نفس و مشارکت نفس در جمعآوری و ایجاد اجزای بدن میتواند به عنوان یکی از راهکارهای بحث احیای موتی مطرح باشد؛ این تبیین با برخی مبانی و دیدگاههای ملاصدرا، بهویژه اصالت وجود، وحدت جمعی نفس و نقش ایجادی نفس در بحث معاد جسمانی پشتیبانی میشود.