مرحوم ملا احمد نراقی در مورد دو گروه اظهار نارضایتی میکند: اول در مورد پادشاهان قاجار و فتحعلی شاه که گرچه گاهگاهی از وی حمایتهایی نیز میکرد،ولی این بار با عتاب او را مورد بازخواست قرار میدهد و بر او اینچنین نادمانه میسراید: من اندر کنج تنهایی خزیده چه مرغی سر به زیر پر کشیده مناند کوشهء غم اوفتاده زمام دل به دست عقل داده گهی در فکر نام و گاه ننگم گهی در کار صلح و گاه جنگم پشیمانی خورم هر دم به پرده گهی از کرده،گاهی از نکرده زمن ای عقل جانفرسا چه خواهی چه خواهی از من رسوا چه خواهی۱ دوم،در جای دیگر از فقیهان و همسلکان خویش که صرفا به گفتارها بسنده میکردند و در عرصهء عمل جامی ماندند و کارهایی غیرقابل توجیه انجام میدادند: و آن دگر خود را فقیه شهر خواند حکم بر مال و دماء خلق راند مدرسی آراست از فوج آتاش شغل جمله درس لیکن در آش آش دانی چیست ای مرد سلیم مال امواتست و اوقاف و یتیم اصل و استحصحاب و تنقیح المناط امر و نهی و حل و حرمت احتیاط نیک داند لیک بهر زید و عمر از برای او نه نهی آمد نه امر فقه اعضا را سراسر خوانده است لیک اندر فقه جان درمانده است آشکار است ای صفایی پر مگو از چراغی آفتابی را مجو۲ هست علم فقه احکام ای پسر گرچه نزد اهل ایمان معتبر لیک امروز آن همه تخییل شد سد راه و مانع تکمیل شد فقه،خوب آمد ولی بهر عمل نی برای بحث و تعریف و جدل نتیجهگیری اندیشهء ایجاد و تشکیل حکومت به تدریج در حوزههای علوم دینی به آشکال مختلف در سطوح کلان و خرد شروع شد و در تمام منابع حدیثی،فقهی،کلامی و فلسفهء سیاسی.