قدرت از زمره دال های انتزاعی است. مدلول دال های انتزاعی پیوسته مورد گفت وگو و اختلاف نظر است. منشأ و ریشه اختلاف ممکن است اختلاف منظر باشد، یا... به هر حال مفاهیمی؛ چون «قدرت»، «عدالت»، «آزادی» و «حاکمیّت» از دال های بسیار قدیمی عرصه سیاست هستند و هم چون خودِ «سیاست» تاکنون چهره آنها به طور کامل مکشوف نشده است. مثلاً بسیاری از افراد امروزه با شنیدن مفهوم قدرت به یاد این جمله «لرد اکتن» می افتند که «قدرت موجب فساد می شود و قدرت مطلق موجب فساد مطلق»، اما آیا این مسئله به شکلی شانه خالی کردن از مسئولیت خطیر فهم قدرت و پیچیدگی آن نیست؟ قدرت از مقولاتی است که به ناچار در حیات سیاسی و اجتماعی انسانها وجود دارد و به خودی خود نه شرّ شیطانی است و نه به تنهایی باعث شرّ انسانی می شود. گفت وگو درباره قدرت بسیار است، اما بحثی که نگارنده در این مقاله در پی ارائه آن است، مسئله پیوند اخلاق و قدرت است. در تاریخ اندیشه سیاسی «ماکیاولی» نامی آشنا است و در زبان اصطلاحات سیاسی واژه ای بدنام تر از «ماکیاولیسم» وجود ندارد. ماکیاولی، نیرنگ بازی و فریب را در بازی قدرت اصلی ضروری و ناگزیر می شمارد و قائل به این است که زمامدار سیاسی برای آن که همیشه در مسند قدرت بماند، باید اصول و موازین اخلاقی را کنار بگذارد و فریب و حیله را در پیش گیرد. اما آیا به راستی هرجا که نامی از قدرت به میان آید، نباید اثری از اصول اخلاقی باشد؟ آیا اصول اخلاقی با قدرت بیگانه است؟ آیا نمی توان جامعه ای به وجود آورد که در حین دارا بودن موازین اخلاقی، دارای قدرت باشد؟