1. منازعه میان دو جریان پوزیتویسم و تفسیرگرا دربارهی ارزشمدار بودن و یا ارزشزدوده بودن نظریات علمی به تاریخ پیوسته و نتیجهی این منازعه به سود تفسیریون خاتمه یافته است. بویژه آنکه انتقادات وارده به تحصلگرائی خام با ظهور جریان انتقادی و مخدوش کردن مرز میان تئوری و ایدئولوژی تشدید هم شده است. 2. در رویکردهای انتقادی، نبض جریان علمی نه در دست اندیشمندان آزاد و روشنفکران آوانگارد؛ بلکه در نسبت با جریان قدرت حاکم تعریف میشود. طبعاً این ایدئولوژیِ طبقهای خاص است که خود را در قالب نظریهی علمی برای تودهی مردم بدیهی ساخته و موجب تداوم سلطهی طبقهی حاکم میشود. این قدرت، نهادهای خاص خود را جهت اعمال، طلب میکند، برخلاف قدرت سخت که از محمل نهادهای سرکوبگر مدرن چون نیروی نظامی و قضائی اعمال میشود. به زعم آلتوسر این قدرت از طریق نهادهای ایدئولوژیک مدرنیته تعریف و اعمال میشود. نهادهایی چون دانشگاه، مدرسه و رسانه مهمترین نهادهای اعمال قدرت نرم برشمرده میشوند. 3. سازوکار کلیدی حاکمیت مدرن در اعمال قدرت ایدئولوژیک در جهان هدایت جریانها و جهتگیریهای کلان علوم، از طریق وضع خطمشیهای مختلف است. از این منظر، علم نه در جهت درک حقیقت و شناخت متعالی؛ بلکه بهعنوان ابزاری در خدمت بسط هژمونی مدرنیته در جهان قلمداد شده و بیش از آنکه تکیه بر عقل نظری اندیشمندان داشته باشد، بر عقل عملی و قوهی انگیزشی و ارادهی اربابان قدرت مبتنی است. بهعبارت دیگر، بیش از آنکه علم در پی شناخت واقعیت عینی جهان اعم از طبیعی و انسانی باشد، بهدنبال ساخت آن از طریق صورتبندی و بسط هژمونی گفتمانهایی خاص در هر عرصه از علوم است. 4. اسلامیسازی علوم انسانی، فرایندی است که بیش از آنکه از موضع قدرت و ایدئولوژی بهدنبال مداخله در عرصهی علم باشد، از منظر مبانی و مبادی معرفتی و ارزشی هر علم، تحول و خطمشیگذاری برای آن علم را جستوجو میکند. هر چند اسلامیسازی علوم مطالبهی نظام جمهوری اسلامی است، اما در اینجا نه وجههی حاکمیتی و سیاسی نظام؛ بلکه بیش از آن رویکرد معرفتی و ارزشی انقلاب اسلامی در تحول فرهنگ و تمدن انسان معاصر مدنظر قرار دارد. 5. تلاشهایی که برای اسلامیسازی علوم انسانی صورت گرفته، در قالب جریانات مختلفی و به شیوههای گوناگون قابل طبقهبندی است. یک شیوه برای طبقهبندی این جریانات، سطح مواجهه و نحوهی مواجهه با معارف اسلامی است. سطح مواجهه با معارف اسلامی را میتوان به تناسب سه حوزه اعتقادات، ارزشها و احکام دینی در سطح عرفان نظری، فلسفه و کلام، اخلاق و تربیت و فقه و حقوق طبقهبندی کرد. نحوهی مواجهه با این علوم نیز با توجه به علومِ آلیِ مبنا در هر علم، صورتبندی میشود. علوم قرآنی و حدیث، تاریخ و سیره، منطق و اصول فقه و عرفان عملی را میتوان در این قسمت تحلیل کرد. 6. در قلمرو دانش مدیریت به عنوان یکی از شاخههای علوم انسانی دو ضرورت اساسی برای تحول و اسلامیسازی وجود دارد. علاوه بر موضوعیت ذاتی مدیریت برای تحول سازمانی جامعه، از منظر دیگر، با تکیه بر جایگاه این علم در قلمرو خطمشیگذاری و برنامهریزی برای سایر علوم، اعم از طبیعی و انسانی نیز بیش از پیش ضرورت تحول در این دانش احساس میشود؛ چراکه خط مشیگذاری فرهنگ و علم، خود متأثر از تحول در این رشته است؛ لذا مدیریت، هر چند خود سوژهی تحول بهعنوان یک شاخه از علوم انسانی است، اما از سوی دیگر، ابژه و عامل تحول در تمامی رشتههای علمی قلمداد میشود؛ چراکه تحول علمی صرفاً نه بر مبنای فلسفه و عقل نظری، بلکه برآمده از حوزهی اراده و قوهی عمالهای است که امروز دانش مدیریت متکفل اصلی آن است. 7. جریانشناسی تلاشهایی که تحول و اسلامیسازی در حوزهی دانش مدیریت را پیگیری میکنند به سه جریان اساسی ختم میشود. دو جریان بر اساس سطح مواجهه و یک جریان بر مبنای شیوهی مواجهه صورتبندی میشود. جریان نوصدرایی مبتنی بر میراث فلسفی جهان اسلام، بهویژه حکمت متعالیه را میتوان یک جریان مهم در این عرصه قلمداد کرد. هرچند با توجه به جو عملگرایانه و کارکردگرایانهی حاکم بر جامعهی علمی مدیریت، با دشواریهایی در تحول اساسی مبانی و مبادی معرفتی دانش مدیریت روبهروست. جریان دوم تکیه گاه خویش را حوزهی فقه بهعنوان نزدیکترین حوزه از معارف اسلامی به مباحث مدیریت، که از جنس فعل مکلف است قرار میدهد. در این عرصه این جریان بهدنبال آن است که از محمل تبیین فقهالاداره، یا کتابالاداره در فقه، مدیریت اسلامی را صورتبندی کند. جریان سوم نقطهی ثقل خویش را نه در سطح مواجهه؛ بلکه در نحوهی مواجهه قرار میدهد. بهعبارت دیگر، از منظر علوم قرآنی و تفسیر میکوشد مستقیماً و بدون تکیه به میراث علمی در حوزههای دیگر و بلاواسطه، مدیریت را از دل آیات قرآنی استخراج کند. البته هیچیک از دو جریان قبل نیز مستقل از کلام وحی به تبیین حکمی و فقهی گزارههای مدیرت نمیپردازند، چه آنکه هم حکمت و هم فقه اسلامی در دل گنجینه وحی و نقل برآمده است. اما وجه تمایز این جریان، عدم تمرکز بر تراث معارف اسلامی در حوزهای حکمت و فقه است. توجه به سطوح معارف دینی با تکیه بر نحوهی مواجهه میتواند ضمن بهرهمندی از تمامی ظرفیتهای حکما و فقهای اسلامی، به تعمیق برداشتها از کلام خداوندی و قول معصومین علیهم السلام یاری رساند
دانشیار و مدیر گروه مدیریت راهبردی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام