در سنت غربی، عموماً از سه پارادایم اثباتی، تفسیری و انتقادی نام برده میشود که دارای تفاوت و تضادهای جدی نظری و عملی هستند. پارادایم، که متشکل از بنیانهای هستیشناسانه، معرفتشناسانه و روششناسانه است، بسان عینک محقق، جهتگیری علم را نسبتبه واقع و معرفت معین میکند و زیربنای روششناسی ویژهای در تولید علم را تعین میبخشد؛ چراکه چهارچوبهای فکری متفاوت، ساخت، فرایند و جهت تحقیقات را متأثر میکند؛ ازاینرو، هریک از پارادایمهای سهگانۀ مرسوم در سنت غربی، علم انسانی و طبیعی متناسب با خود را تولید میکنند و نتیجه میدهند. انقلاب اسلامی نیز، که پرچم اقامۀ دین در تمامی عرصههای حیات بشری را برافراشته است، برای رسیدن به این هدف خود و دستیابی به الگوی پیشرفت اسلامی و تأسیس تمدن نوین اسلامی، نیازمند بازتولید، پالایش و کشف علم و دانش مبتنیبر چهارچوب نظری (پارادایم) خود است؛ ازاینرو، کشف و بازطراحی پارادایم علم اسلامی برای دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی ضروری و اجتنابناپذیر است. حکمت اسلامی، برخلاف افت و خیزهای تقابلی سنت غربی، مسیر مستقیمی را طی کرده و در عین آنکه ادوار و مکاتب مختلفی در آن بهوجود آمده، روزبهروز بر قوت جوهرۀ آن افزوده شده است. هستۀ هویت واحد حکمت اسلامی، بهمثابه یک پارادایم، در سرتاسر دامنۀ دانشی سنت اسلامی کشیده شده است. این پارادایم، همچون سایر پارادایمها، از اصولی هستیشناسانه، معرفتشناسانه و روششناسانه تشکیل شده و در مقام توصیۀ روشی نیز فرایند خاصی را مطرح میکند. این مقاله، با اعتقاد بر اینکه جوهرۀ حکمت اسلامی ظرفیت آن را دارد که براساس عناصر اصلی چهارچوبهای پارادایمهای معروف غربی بازطراحی شود، با رویکرد توصیفیـتحلیلی و روش کتابخانهای، مبانی معرفتشناسانۀ پارادایم علم اسلامی مورد نیاز تولید علم انقلاب اسلامی را براساس بنیانهای دستگاه حکمت اسلامی با تأکید بر مبانی استاد شهید مطهری معرفی کرده و آن را در قالب یک هرم معرفتی پنجلایه طراحی میکند.