کتاب «دام اندیشه سیاسی در ایران» تألیف سید محمد ناصر تقوی* در پی نقد ادعای کسانی است که گفته اند اندیشه سیاسی در اسلام و ایران، رو به زوال نهاده است. هم چنین ضمن ارزیابی برخی مدعیات کلی و جزئی نظریه مذکور، به تبارشناسی نظری آن پرداخته و بهره مندی های مستقیم و غیر مستقیم روش شناختی و محتوای صاحب این دیدگاه را از دیگر نظریه ها برای نخستین مرتبه مورد توجه قرار داده است. محمل اصلی ارزیابی این اثر بر کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران و نظریه ای که در آن تبیین شده است، قرار دارد. از نظر سید جواد طباطبائی، اندیشه تاریخی در ایران دوره گذار که منحنی زوال اندیشه را دنبال کرده است، لاجرم، نتوانسته راه طرح و تدوین نظریه انحطاط تمدن و فرهنگ ایرانی را هموار کند؛ از این رو تأمل در تاریخ ایران را تنها و تنها به طرح در نظریه «انحطاط تاریخی» و «زوال اندیشه» مشروط می داند. البته موءلف دوام اندیشه سیاسی در ایران تأکید می کند که این نوشته نه درصدد نقد نظریه های زوال است و نه دیدگاه دکتر طباطبائی را مترادف و همسان با نظریه های زوال قرار داده است، بلکه تلاش شده تا عناصر و موءلفه هایی را که ایشان برای طرح نظریه اش در تطبیق بر مصداق ایران به عاریت گرفته، به مناسبت، بازشناسی و ریشه یابی شود؛ در یونان محوری وایتهد و سایر یونان دوست ها، در سنت شرق شناسی مستشرقان، در رویه منور الفکری ایرانی ، در دیدگاههای روشن فکران جهان عرب و مواردی از این قبیل. مدعیات دکتر طباطبائی در دیدگاه زوال، پاره ها و گزاره های مختلفی دارد که در این اثر، اصلی ترین موارد آن، گزینش و دسته بندی شده است. در یک نگاه کلی اصلی ترین مدعای طباطبائی این است که در دوره اسلامی به دلیل اختلاط و امتزاج فلسفه یونانی با مبانی دینی، اندیشه سیاسی، و در یک نگاه کلی تر، اندیشه فلسفی، راه انحطاط را پیموده و در نهایت، اندیشه سیاسی در اسلام و ایران، به شام گاه زوال و امتناع رسیده است. طبیعی است که برای خروج از این معضل میبایست سره فلسفه یونانی را از ناسره مبانی دینی جدا کرد و قامت خدنگ حکمت را از کمند شریعت رهانید و بر «ارتباط نسنجیده میان عقل و نقل» پایان داد. دکتر طباطبائی، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام و ایران را در حاشیه اندیشه سیاسی غرب می نشاند و بر این اساس برای اندیشه سیاسی، سه دوره ترسیم می کند: اول: سپیده دم زایش اندیشه سیاسی در یونان باستان؛ دوم: نیمروز اندیشه سیاسی و آغاز ورود فلسفه یونان به جهان اسلام در سده های سه و چهار؛ سوم: شام گاه زوال اندیشه سیاسی پس از سده پنجم تا به امروز. ایشان دوره دوم را به این دلیل «نیمروز» می نامند که اندیشوران ایران و اسلام به تحشیه و ترجمه و تعلیق متون یونانی، مشغول بوده واز آن سپیده دم دوره نخست، ارتزاق می کردند. به عقیده دکتر طباطبائی، اتفاقی که پس از این نیمروز، رخ می دهد پیروزی گام به گام شریعت بر عقلانیت و حکمت و در نتیجه، فرا رسیدن شام گاه اندیشه فلسفی است. این سیر قهقرایی و انحطاطی از سده پنجم تا عصر ملاصدرا ادامه می یابد و با ظهور ملاصدرا و غلبه کامل شرع بر عقل، به زوال وامتناع کامل می رسد. نقطه کانونی دوام اندیشه سیاسی در ایران، دیدگاه زوال اندیشه و مدعیات کلی و جزئی در این باب است، اما از ره گذر این ارزیابی، ضمن تأمل در چگونگی تعامل اندیشوران مسلمان و اندیشورزان غرب، با پرداختن به تبارشناسی نظری دیدگاه زوال اندیشه، بهره مندی های مستقیم و غیر مستقیم روش شناختی و محتوایی صاحب این دیدگاه از دیگر نظریه ها مورد توجه قرار گرفته است. موءلف، در پیش گفتار کتاب خود به طور خلاصه، اصلی ترین مدعیات دیدگاه زوال اندیشه سیاسی در اسلام و ایران را به دو دسته مدعیات کلی: در مورد یونان و در مورد ایران و هم چنین مدعیات جزئی که در مورد فیلسوفان اسلامی از قبیل: فارابی، مسکویه، عامری، خواجه نصیر، جلال الدین دوانی و ملاصدرا است، تقسیم می نماید.