سلام گرایی ابتدا خودش را به عنوان یک گفتمان ضد هژمونیک طرح ریزی میکند یعنی برقرار کننده نظم میشود؛ اما بابی سعید این سؤال را مطرح میکند که: چرا تنها اسلام گرایان باید از شکست گفتمان کمالیستی سود ببرند؟ برخی پاسخ میدهند که ملی گراها در قدرت بودند و کمونیستها در زندان، بنابراین طی یک فرایند حذف، مقام طغیان به اسلام گرایان داده شد، ولی باز هم جای سؤال است که چرا گفتمانهای دیگر مثل لیبرالیسم و دموکراسی اجتماعی، جایگزین گفتمان کمالیستی نشد؟ بابیسعید معتقد است کمالیسم، بحران اقتدار را تجربه میکند، اما چرا در حال حاضر اسلام گرایی تنها نفع برنده از مشکلات کمالیسم است؟ در فصل چهارم با عنوان «اسلام، مدرنیته و غرب» نویسنده اظهار میدارد که اسلام سیاسی، پیامد برداشت و تبیین کمالیسم از اسلام بود، اما چرا اسلام گرایی یعنی گفتمانی که بر نقش سیاسی اسلام تأکید دارد، توانسته به عنوان مخالف اصلی رژیمهای قدیمی کمالیستی در بخشهای عظیم جهان به وجود آید؟ از میانه دهه ۱۹۷۰ نظم کمالیستی از سوی جریانات اسلام گرایانه به طور روز افزون مورد تهدید قرار گرفت، اما باز هم این سؤال مطرح میشود که چرا اسلام گرایان از بحران این هژمونی سود میبرند؟ بابیسعید معتقد است برای پاسخ به این سؤال، باید دید که چه ویژگیهایی سبب افول یک نظم هژمونیک میشود؛ در این راستا وی به بیان ویژگیهای یک هژمونی میپردازد