گفته شد تحولات نظام جهانى، به ویژه دگرگونى نظام جهانى به صورت چشمگیرى آرا و نظریهپردازىهاى متفکران سیاسى را تحت تأثیر داشته است. گسترش فزاینده پارادایم نهادگرایى و سیاست همکارى جهانى که بر اساس رشد روز افزون وابستگى متقابل جهانى استوار مىباشد، از اثرات عمده تحول بین المللى محسوب مىگردد. این تحولات بالطبع با تحول جدى مفاهیم سیاسى و بین المللى و از جمله امنیت جهانى همراه بوده است. فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى به عنوان یک قطب اصلى قدرت جهانى و رخدادهاى بین المللى پس از آن نظیر: اتحاد دو آلمان و فرو ریختن دیوار برلین، استقلال جمهورىهاى وابسته، پایان رقابت تسلیحاتى و جنگ سرد شرق و غرب و بالاخره، تغییر ساختار قدرت جهانى، هر یک به صورت جدى در دگرگونى مفهوم امنیت جهانى باز تاب داشتهاند. در این نوشتار ضمن مقایسه کوتاه مفهوم امنیت در دوره جنگ سرد و پس از آن، محورهایى چون: چند لایه شدن مفهوم امنیت و تمرکز متفکران بر بُعد جمعى و اقتصادى امنیت به عنوان چهره غالب مطالعات امنیتى دوره پس از فروپاشى مطرح گردید. در یک برآورد کلى مىتوان گفت؛ هر چند توجه بر بُعد نظامى امنیت در هر دو مقطع مزبور قابل شناسایى است؛ اما وجه امتیاز، در تأکید بر جنبه نظامى آن در دوره جنگ سرد و تمرکز بر بُعد اقتصادى امنیت پس از آن، مورد توجه اکثر متفکران قرار گرفته است. تجزیه ناپذیرى و غیر قابل تقسیم بودن امنیت، از دیگر تمایزات برداشت متفکران در هر دو مقطع است که پس از فروپاشى شوروى، امنیت بینالمللى، به مفهوم امنیت کشورها با توجه به امنیت دیگران مورد توجه قرار مىگیرد. در این تلقى، امنیت هیچ واحدى به صورت مجزا از امنیت دیگران مطالعه نمىشود. وبالاخره این که، افزایش وابستگى متقابل نظام جهانى، ضرورت درک جدید از امنیت بین المللى را مطرح نموده، که لازم است پژوهشگران مسایل امنیتى تعاریف و عناصر سنتى مفهوم امنیت را مورد بازخوانى جدى قرار دهند.
دانش آموخته و همکار آموزشی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام / نمایندهٔ مردم ولایت غزنی در دوره شانزدهم (پارلمان افغانستان) / رئیس دانشگاه خاتم النبیین (ص) کابل