این پژوهش به بررسی نقش فلسفه در تمدن اسلامی میپردازد. سؤال اصلی این است که «فلسفه اسلامی چه نقش و جایگاهی در پیشبرد تمدّن اسلامی داشته است؟». برای پاسخ به این پرسش با استفاده از روش تحقیق گردآوری اطلاعات به شیوه کتابخانهای و روش تحلیلی ـ عقلی به بررسی نقش فلسفه در تمدن اسلامی پرداخته شده است. نتیجه تحقیق حاضر عبارت است از: ۱) فلسفه تعاریف متعددی دارد و اساس این تحقیق، بر مفهوم فلسفه بهمثابه روشی عقلی در راستای در بررسی احکام کلی هستی قرار داده شده است؛ ۲) ازجمله نقشهای حیاتی فلسفه در پیشرفت تمدن، کمک به هویتسازی فرهنگی برای جامعه است؛ ۳) نقش حیاتی دیگر فلسفه در زمینه تمدّن، زمینهسازی برای ساختن نظام فکری است؛ ۴) سومین نقش فلسفه، مهیاساختن زمینه برای اصلاح زندگی اجتماعی از راه مقابله با انحرافات فکری؛ مانند نیهیلیسم، نسبیگرایی و شکاکیّت است؛ ۵) چهارمین نقش اساسی فلسفه در تمدّن، برآوردن نیاز فطری انسان به دانستن واقعیات است؛ ۶) پنجمین کارکرد اساسی فلسفه در تمدّن، کمک به ایجاد گفتوگو بین تمدنهای مختلف از یک سو و بین جریانهای فکری مختلف در چارچوب تمدن اسلامی ازسوی دیگر است. اگر فلسفه اسلامی بهدنبال تأثیرگذاری بیشتر بر تمدن اسلامی است، باید بهدنبال تأثیرگذاری در عرصههای مختلف اجتماعی، آموزشی، سیاسی و ... باشد تا نیازهای جامعه اسلامی کنونی را برآورده کند.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام