انسان در بينش وحياني همچون نقطه پرگار هستي و بهعنوان غايت آفرينش(۱) تقدير و تعريف شده و ميشود و به لحاظ اصالتهايش در منزلتي قرار ميگيرد كه هيچيك از پديدهها، توان رقابت با او را ندارند و پيدا نميكنند.(۲) در اين نگاه و نگرش، انسان، برابر استعدادها و استحقاقهايي كه دارد بار تعهد و تكليف را بر دوش كشيده و مسئوليتپذير ميشود (بقره:۲۲۳ و ۲۶۸، اعراف:۴۲، انعام:۱۵۲، مومنون:۶۲ و طلاق:۷) و درست به همين دليل است كه در حوزه روابط انساني "حق" مبنا قرار ميگيرد و نسبتي مستقيم با عدل و آزادي پيدا ميكند (امام علي [نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۶، ترجمه شهيدي] چاپ۱۳۸۳، صص ۲۵۰ـ۲۴۸) بدين ملاحظه براي هيچ فرد و جمعي روا نيست كه ادعاي ربوبيت كرده، انساني را به عبوديت گيرند و بهعنوان برده و بنده به خدمت درآورند و بر او چيرگي جويند (آلعمران:۶۴، ۷۹ و۸۰، مائده:۱۱۶، توبه:۳۱، شعرا:۲۲ و غاشيه:۲۲) چرا كه آزادي ويژگي ساختاري انسان و بهاصطلاح يك "ارزش خودبنياد" (امام علي [نهجالبلاغه، نامه ۳۱، ترجمه شهيدي] چاپ ۱۳۸۳، ص ۳۰۴) و نيز فلسفه وجودي اوست.(۳) از همينرو آيينهاي آسماني ـ كه در حكم كلاسهاي متفاوت و متكامل دين و دينداري هستند ـ در واقع دستورنامه رهايي و آزاد زيستي در دنيا بهشمار رفته و ميروند، زيرا دين نيز ويژگي سرشتي و ساختاري انسان و همزاد و همراه با آزادي است. (روم:۳۰) به بيان امام علي "كلمه الاخلاص هي الفطره"، رهايي و خود آزادسازي كه در كلمه "لا اله الا الله" به رمز درآمده است ويژگي ذاتي و سرشتي انسان است.(امام علي [نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۰، ترجمه شهيدي]، چاپ ۱۳۸۳، ص ۱۰۷).