عدم اهتمام به بحث کیفیت متأثر از ویژگیهای فرهنگ، کثرت و تنوع مولفه های نظام فرهنگی و نیز پیچیدگیها و چالشهای مفهومی و عملیاتی مدیریت کیفیت در عرصه فرهنگ است. «معناداری»، «زمینه مندی»، «زمان مندی»، «ذهنی بودن» و... از جمله ویژگیهای فرهنگ است که موجبات دشواری عملیاتی سازی، اندازه گیری، و در نتیجه مدیریت فعالیتها و محصولات فرهنگی را فراهم آورده است. اما آنچه در این میان ضرورت نگارش این اثر را افزایش داده است، عارضه ای بیرونی در سیستم فرهنگی نظام جمهوری اسلامی است و آن نبود سیستم مشخص و جامع مدیریت کیفیت محصولات فرهنگی در جمهوری اسلامی است. این امر موجب شده است تا علیرغم صبغه فرهنگی انقلاب، محصولات و خروجی های فرهنگی آن، با شرایط مطلوب فاصله ای معنادار داشته باشد. امری که در بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در جمع مدیران سازمانهای فرهنگی نیز به عنوان یک تهدید جدی برای آینده انقلاب اسلامی مطرح شده است. دستیابی به سیستم مدیریت کیفیت جامعِ محصولات و فعالیتهای فرهنگی، متضمن برداشتن سه گام متوالی و مکملِ «تبیین علمی گفتمان مدیریت کیفیت در قلمرو فرهنگ»، «طراحی مفهومی» و «طراحی تفصیلی» است. اثر حاضر با عنوان «مدیریت کیفیت در سازمانهای فرهنگی»، برداشتن گام نخست یعنی «تبیین علمی گفتمان مدیریت کیفیت در قلمرو فرهنگ»، را وجهه همت خویش قرار داده است. قلمرو موضوعی بحث ورود کیفیت به قلمرو فرهنگ از دو جهت تخصیص بردار است. نخست مبتنی بر خاستگاه تئوری فرهنگ و دوم رویکرد مدیریتی نسبت به آن. نوع رویکرد به فرهنگ، مستقیما متأثر از نوع تعریف و نظریه مختار از فرهنگ است. نوع رویکرد نسبت به انتزاعی یا انضمامی بودن فرهنگ، صورتبندی فرهنگبرمدار انسان و یا در چارچوب یک ساختار و نیز اتخاذ موضع توصیفی یا تبیین در قبال روابط فرهنگی، باعث تنوع در نظریه فرهنگ میشود. نظریات انتزاعی، مبتنی بر رویکردی نظری و بنیادین به تبیین ماهیت و جوهره فرهنگها میپردازند. بر این اساس بدیهی است کیفیت در این قلمرو را بایستی در معیار صدق و کذب و میزان کشف و انکشاف واقعیت پدیده های فرهنگی جستجو کرد. در این میان نظریات انتزاعی ساختارگرا، به بحث از نقش ساختارها در شکل دهی به فرهنگها پرداخته و نظریات انتزاعی انسانگرا بر محوریت سوژه انسانی بازسازی میشود. رویکرد انضمامی به فرهنگ، بر خلاف نگاه نخستین، فرهنگ را جدا از پدیده های فرهنگی نمینگرد؛ بلکه با نگرشی عموما کارکردگرایانه، ظهور فرهنگ را در کارکرد محصولات و خروجیهای نظام فرهنگی بررسی میکند. این بررسی با توجه به نوع خروجی نظام فرهنگی و جامعه هدف متفاوت است. برای نمونه مبتنی بر خروجی میتوان مقولاتی چون ورزش، سینما، رمان، سرگرمی و تفریحات، آداب و سنن، گردشگری، موسیقی، هنر و رسانه را مطالعه کرد. همچنین بر اساس تفاوت در جامعه هدف، نیز سوژههای تحقیقات فرهنگی متفاوت است. با فرض کارکردگرا بودن اغلب تحقیقات انضمامی، معیار اصلی تبیین کیفیت در این رویکرد را باید کارآمدی قلمداد کرد. نظریات فرهنگی بسته به این که سطح تحلیل و تولید فرهنگی، فرد باشد یا ساختار، با یکدیگر تفاوت داردند. برخی قائل به اولویت انسان بر ساختار و برخی دیگر بر نقش ساختار در فرهنگسازی تأکید دارند. به زعم دسته اول، انسان در هیأت نخبه و یا توده ساخت فرهنگ را شکل میدهد. از دیگر سو ساختارگرایان بر این باورند که این ساختارهای اجتماعیاند که انسان را شکل میدهند نه انسان. علاوه بر خاستگاه تئوریک فرهنگ، نوع تلقی از مدیریت فرهنگ نیز در صورتبندی به گفتمان کیفیت در قلمرو فرهنگ موثر است. این که هدایت و تغییر در فرهنگ در قالب گفتمان خط مشیگذاری فرهنگی مدنظر قرار گیرد و یا در چارچوب مدیریت سازمانهای فرهنگی نیز ورود به مقوله کیفیت فرهنگی را متأثر میسازد. در رویکرد نخست با رویکردی حاکمیتی و فراسازمانی، کیفیت فرهنگ در حوزه عمومی مدنظر قرار گرفته و مسائل فرهنگ در دستور کار حاکمیتی قرار میگیرد، حال آن که رویکرد دوم در قلمرو سازمانهای فرهنگی به دنبال ارتقای کیفیت کالاهای فرهنگی است. قلمرو موضوعی کتاب حاضر، از بعد مبانی تئوریک فرهنگ، شاخصهائی چون انضمامی نگریستن و انسانی-ساختاری نگریستن به فرهنگ را با خود دارد و از بعد مدیریتی، رویکرد سازمانی به بحث کیفیت داشته و تحول فرهنگ را کمتر در فرم حوزه عمومی و بیشتر در قالب سازمانهای فرهنگی مدنظر قرار میدهد. قطعا این تقلیل فرهنگ در قالب سازمانهای فرهنگی خالی از اشکال نیست، اما به منظور ورود گفتمان مدیریت کیفیت به این عرصه، گریزی از آن نیست. ساختار کتاب این اثر با اهتمام نسبت به تأثیر «خاستگاه تئوریک فرهنگ»، و «نوع تلقی از مدیریت فرهنگ» در صورتبندی گفتمان کیفیت در قلمرو فرهنگ، ابتدا با رویکردی نظری، مبانی معرفتی دو حوزه مدیریت کیفیت و فرهنگ را بررسی کرده است. بدین منظور در فصل اول تحت عنوان «از سیاستگذاری فرهنگی تا مدیریت فرهنگی» ضمن بحث از نظریات فرهنگ و نسبت میان فرهنگ، سیاست و اقتصاد، تفاوت دو رویکرد سیاست گذارانه و مدیریتی به فرهنگ بحث شده است. فصل دوم، نظریات بازاریابی و کیفیت را بررسی و از الگوهای مدیریت کیفیت در سه بخش عمومی، صنعتی و خدماتی سخن گرفته است. در فصل سوم، ضمن بحث از تفاسیر کیفیت در قلمرو فرهنگ، الگوی مفهومی مدیریت کیفیت فرهنگی تعریف شده است. فصل پایانی، با فاصله گرفتن از موضع نظری، در چارچوب الگوی مفهومی مدیریت کیفیت سازمانهای فرهنگی به مسأله شناسی موانع کیفیت در سازمانهای فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخته و راهکارهائی اجمالی جهت بهبود پیشنهاد داده است.
دانشیار و مدیر گروه مدیریت راهبردی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام