سیطره نظریه تحول انواع داروین بر زیست شناسی و پیامدهای مهم آن بر علم جدید بر کسی پوشیده نیست، هر چند بحث از مبانی الهیاتی نظریه تحول انواع بارها مورد بحث متکلمین اسلامی قرار گرفته است و در نهایت بسیاری از متکلمین به تعارض مبانی الهیاتی رای داده اند، ولی همچنان به ابعاد فلسفی این نظریه پرداخته نشده است، لذا لزوم نگریستن به این نظریه از موضعی فلسفی احساس میشود. این پایان نامه می کوشد در نگاهی جدید امکان تطبیق این نظریه را از موضعی فلسفی آن هم با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه یعنی حرکت جوهری ملاصدرا مورد بررسی قرار دهد. این تطبیق را می توان در سه حوزه روش، مبانی و لوازم انجام داد که این جامعیت رویکرد تا به حال در هیچ یک از آثار تألیف شده در زمینه نظریه تحول انواع وجود نداشته است. به نظر می آید این دو نظریه از حیث مبانی (مبانی هستی شناختی اگر ماتریایسم علمی را کنار بگذاریم) و لوازم با یکدیگر قرابت داشته و قابل تطبیق بر یکدیگر می باشند. چراکه تکامل زیستی به معنای تغییرات تدریجی درون مولکولی می باشد، و اگر این مولکول بخواهد تغییرات عرضی پیدا کند، حتما باید در درونش تحول ایجاد شود که با تکیه بر حرکت جوهری اشتدادی می توان تبیین مناسبتری از این نظریه فراهم نمود. و از حیث لوازم اگر این نظریه با چالشهای الهیاتی و فلسفی روبروست به دلیل پیوند این نظریه با مبانی فلسفی الحادی است وگرنه ذات نظریه تحول انواع به خودی خود به لحاظ زیست شناسانه چنین لوازمی را به دنبال نخواهد داشت که در صورت پیوند این نظریه با مبانی حکمت متعالیه نه تنها این لوازم را نتیجه نخواهد داد بلکه عکس آن را شاهد خواهیم بود. بنابر این با بررسی امکان سنجی تطبیق این نظریه با مبانی حکمت متعالیه در وهله اول می توان به ظرفیت های فلسفه حکمت متعالیه پی برد و در ادامه تبیینی جدید از نظریه تحول انواع داروین ارائه داد.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام