پاره ای از مکاتب و فلاسفه بر این باورند که انسان پس از سپری کردن حیات دنیوی نابود می-شود و د ر صورت بقا، در قالب بدن جدیدی در همین دنیا به حیات خویش ادامه می دهد.فیلسوفان حکمت متعالیه با استناد به آیات قرآن و شواهد شهودی و عقلی، نقس انسان را باقی، آن هم در سرای ابدیت قیامت دانسته که بر اساس اعمال خویش معذب یا متنعم می شود. از مکتوبات مرحوم مولا محمد محسن فیض کاشانی چنین استنباط می شود که ایشان حرکت جوهری نفس را پذیرفته و معتقد است نفس پس از سپری کردن درجات حیات نباتی و حیوانی به مرتبه ی انسانی نائل می شود؛ در این مرتبه نفس از ماده مجرد بوده و در دنیا ارتباط تدبیری با بدن دارد و نسبت آن به بدن همچون شاخص و سایه است.در اثر این ارتباط، نفس استکمال می یابد و بدن رو به اضمحلال می گذارد.تا جایی که نفس با موت بدن نابود نشده و به نشئه ی دوم یا سوم رفته و به حیات خویش ادامه می دهد. از جمله دلایل مرحوم فیض بر خلود نفس،حب بقا و بطلان فنای علل اربعه است. ایشان ثبات روح را عامل برقراری این همانی شخصی بین انسان دنیایی و آخرتی می داند. وی خلود بهشتیان در بهشت را خلود تک تک ایشان می داند در حالی که خلود اهل آتش در جهنم را به گونه ای دیگر می داند که از آن به خلود نوعی تعبیر می-شود.مرحوم فیض خلود در جهنم را مساوی خلود در عذاب نمی داند و با الهام از ابن عربی و شارحانش بر این باور است آتش عذاب الهی بعد از مدت مدیدی به سردی می گراید و دوزخیان به عذاب های جهنم، معذب نخواهند شد.وی دلیل این امر را وسعت واسعه ی الهی، دائمی نبودن قسر و... می داند.