پژوهش حاضر به بررسی وضعیت سیاسی و اجتماعی شیعیان بغداد از ورود سلجوقیان به شهر بغداد (۴۴۷ق.) تا سقوط عباسیان (۶۵۶ق.) اختصاص دارد. سوال اصلی این است که آیا رویکرد شیعیان بغداد نسبت به اهل سنت و ساختار قدرت آنها مبتنی بر نیل به همزیستی مسالمت آمیز بوده است؟ در این مقطع زمانی، از لحاظ سیاسی، دو دوره متفاوت را برای شیعیان بغداد می توان تصور کرد. دوره اول، عصر سلطه ترکان سلجوقی بر بغداد بوده که به لحاظ اتحاد عقیدتی آنها با خلافت عباسی و همچنین احیای مجدد خلافت و قدرت اهل سنت، شیعیان تا حدودی به حاشیه رفته و نقش چندانی در صحنه سیاسی نداشتند اگر چه اختلاف دو نهاد سلطنت سلجوقی و خلافت عباسی در این دوره برای شیعیان ایجاد فرصت و امنیت بوده باعث شد تا شیعیان به تدریج، تجدید قوا برای حضور در ساختار قدرت نمایند. دوره دوم که با خلافت الناصر لدین الله (۵۷۵-۶۲۲ق.) آغاز شد وضعی متفاوت برای شیعیان ایجاد کرد شیعه بودن یا تمایلات شیعی ناصر به تقویت هر چه بیشتر شیعیان منجر شد و حضور آنها در ساختار قدرت، تثبیت شده و درگیریهای مذهبی و سیاسی میان شیعه و سنی که در دوره سلجوقیان تا حدودی وجود داشته، به شدت کاهش یافت و تقریبا وجود نداشت. پس از ناصر حضور سیاسی شیعیان همچنان قابل توجه بوده و با خلافت مستعصم، آخرین خلیفه عباسی وضع متفاوتی ایجاد شد زیرا اختلاف شیعه و سنی در دربار خلافت به بحران سیاسی منجر شد و واقعه سقوط بغداد و نقش ابن علقمی در این ماجرا با این اختلافات پیوند خورد. از لحاظ اجتماعی نیز شیعیان در این دوران با فراز و نشیبهایی، نقش خود را ایفا نموده و هر جا که لازم بود از کیان و عقاید مذهبی خود دفاع می کردند اکر چه در مجموع سیاست همزیستی مسالمت آمیز را در پیش گرفتند. نقش علما و دانشمندان هم در این مسیر قابل توجه می باشد. در مجموع رویکرد شیعیان بغداد مبتنی بر نیل به همزیستی مسالمت آمیز بوده اگر چه آنها در واقع لزوم از عقاید و شعائر دینی خود دفاع کرده و در مواردی هم به اقدامات نظامی دست می زدند.
عضو هیات علمی گروه تاریخ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران