مبانی تفكر فلسفی، اصول جهان بینی را ارائه می دهند كه این خود نوع زندگی و نحوه داوری ما را رقم میزند. التزام به هر مبنای فكریای، استلزاماتی را برای حیات به بار می آورد كه خود را در تبیینات و تأملات فلسفی، تدابیر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، حقوق، قواعد و غیره، جلوه میدهند. مدرنیسم به عنوان شیوهای فكری در تمدن غرب، از مخاطب خود میخواهد كه مدرن باشد، یعنی: زندگی طبق شیوههایی كه در جامعه جدید بعد از قرون وسطای غرب ظهور كردند، تفكر طبق اصول معرفتی جدید و عقلانیت براساس معیارهای جدید (علمی) آن. قبل از هر چیز، مدرنیسم یك مسئله فرهنگی است كه در برابر فرهنگ ها و تمدنهای محلی و سنّتی دیگر، مدعی كمال انسانی در پرتو تغییر فعال است و این فرایند را محدود به نفی سنّتهای به جا مانده و معقولیت براساس دستاوردهای علمی میكند. وضع مدرن با یك انساننگری و در حقیقت، نگرش نو به قوه معرفت انسان، آغاز و با انسانگرایی عام ادامه مییابد. برخی از شرایط فكری، سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و علمی جامعه سنّتی (كه قرون وسطا خوانده می شود) تقاضای جامعه غربی برای تحول را باعث شده و گسترش دادهاند. حوزه ها، نوع و قلمرو این تحول بستگی به مواضع تحت كنترل سنّت داشته است كه، به گواهی تاریخ، همه حوزههای حیات بشر بودهاند. چون سنّت پیشامدرن یك سنت دینی بود، نوعاً بخشی از تحولات روشی و در بخش دیگر (محتوایی) ضد دین كلیسایی بودهاند. شناخت مبانی تحولات ضروری است، زیرا به زندگی عملی، باورها، تمایلات و تصمیمات ما مرتبط هستند. مدرنیته و مدرنیسم نیز تحت این قاعده هستند. مدرنیسم به عنوان حامی فكری مدرنیته، بیانگر تحولاتی است كه از رنسانس به بعد در جهان غرب روی دادهاند كه مصادف بود با دگرگونیهایی در موضوعات ادبی، فلسفی، علمی و... . نقد مدرن كار خود را با هدف نفی اعتبار هر گونه مرجعیت خارجی و اصالت بخشیدن به عقل و آگاهی انسانی در تاریخ و در هدایت حیات مترقی، آغاز میكند و تفوق خود را با روشنگری و اوج خود را با علمپرستی، جشن میگیرد. زندگی مدرن در یك بستر علم باورانه و سكولار پیش میرود و اندیشه های محوری در آن اصالت و كفایت انسان و اندیشه ترقّی میباشد. مبانی فكری، شامل اندیشههایی معمولاً در پنج حوزه است: متافریك (هستی شناسی)، معرفت شناسی، ارزش شناسی، انسان شناسی و روش شناسی. شناخت مبانی فلسفی مدرنیسم، شناخت مكاتب فكری است كه تخصصاً در یكی از حوزههای نام برده شده ویا به عنوان یك تفكر فلسفی مطرح شده و بسط یافتهاند. در مجموع، این مبانی به طور اجمالی عبارتند از: انسانگرایی، علم گرایی، عقلگرایی، تجربهگرایی، فردگرایی و لیبرالیسم، سكولاریسم، برابرگرایی، اخلاق، نفس و زیبایی شناسی مدرن و... . در بخش اول این پایاننامه، ضمن تبیین فرهنگنامهای مدرنیسم و اصطلاحات مربوطه، تحلیلی مختصر از وضع مدرن، عوامل و تحولات مرتبط با آن، ارائه میشود. این بحث شامل مباحثی است همچون تحلیل مفهومی و تاریخی وضع مدرن، قرون وسطا، طبقات دگرگونی در جامعه غربی و.... . در این بخش ضمن دستهبندی دگرگونیهای منجر به مدرن و عصر مدرن ذیل سه طبقه تحول، تحویل و تقابل، به عوامل و ویژگیهای وضع مدرن اشاره شده است. در بخش بعدی نیز مباحثی در باب مكاتب عام فكری مدرن مطرح شدهاند. واژههای كلیدی: مدرنیته، مدرنیسم، مدرنیزاسیون، مادیگرایی، تحویلگرایی، اومانیسم، علمگرایی، عقلگرایی، تجربهگرایی، فردگرایی، سكولاریسم، لیبرالیسم، اخلاق مدرن، نفس مدرن، زیبایی شناسی، قرون وسطا، رنسانس، روشنگری، نهضت اصلاح دینی، عقلانیت.
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
رئیس پژوهشکده حکمت اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و سردبیر فصلنامه ذهن