مسئله اصلی این تحقیق، چیستی عقلانیت کنش اجتماعی، در حکمت اسلامی و هدف از آن، نیز دستیابی به صورت بندی مفهومی عقلانیت کنش اجتماعی، در حکمت اسلامی است و از آنجایی که مسئله عقلانیت کنش اجتماعی و مفاهیم مرتبط با آن، مستحدث بوده و در حکمت اسلامی، به صورت مستقیم، به آن، پرداخته نشده است و فضل تقدم در پرداخت و فراهم آمدن ادبیات آن ، مرهون تلاش اندیشمندانی مانند ماکس وبر است پاسخ به سوال تحقیق، در گِرو عرضه مفاهیم مربوطه، در سنت وبری، به حکمت اسلامی و پاسخ طلبی از آن بود با توجه به این نکته، از روش مطالعه تطبیقی نامتوازن، روش تفسیری قصدگرا و مواجهه ای استنطاقی، استفاده و مبتنی بر الگوی روش شناسی بنیادین، بیان شد که ماکس وبر، مبتنی بر نوع نگاه خود به ماهیت انسان و قوای او ، مفهوم خاصی از عقلانیت و کنش را مفهوم سازی و نظریه عقلانیت کنش اجتماعی خود را صورتبندی مفهومی کرده است و گفته شد که گرچه عقلانیت، از لحاظ لغوی، به معنای مبتنی بودن و برخاستگی از عقل است اما معنای اصطلاحی آن، تابع نوع نگاه، به بخش ادراکی انسان است و وبر، با توجه به نگاه خود، به این بخش، عقل نظری را به روش و منطق، تقلیل داده و مبتنی بر آن، عقلانیت نظری را نیز به ابتناء بر روش، معنا کرده است همچنان که، معنای اصطلاحی کنش، نیز نزد وی تابعی از نوع نگاه او، به مکانیسم بخش حرکتی انسان است و بیان شد که وبر، برخلاف اگست کنت، که خواسته های انسان را منبعث از تاثیر عوامل خارجی بر قوای درونی می دانست وی خواسته هایی از انسان را منبعث از خودیت و اراده خودبنیاد انسان می دانست و این مطلب، زمینه را برای بحث وی از کنش فراهم نمود . به این ترتیب، ماکس وبر، عقلانیت کنش اجتماعی را نیز به معنای محاسبه منطقی، در هدف گذاری و انتخاب ابزار، در کنش های اجتماعی از نظر وی، خود بنیاد، در نظر گرفت و نمودهای آن را در عرصه های مختلف علمی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اخلاقی و غیره، تحلیل می کند و در واقع، به بررسی مجموعه تاثیرات مرتبط با رشد تکنولوژیکی و علمی، بر ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه غرب میپردازد البته از نظر وبر، با تقلیل عقل، به روش و منطق خشک، بر کنش های برخاسته ازعقل عملی خودبنیاد، واقعیت زندگی غربی، به امری خشک و فایده گرا، مبدل شده و روح انسان را با خلائی مواجه کرده که سعی می شود با هیجانات کور و تصنع وعلی البدل، پُرشود . در بررسی عقلانیت کنش اجتماعی، در حکمت اسلامی، نیز بیان شد که حکمت اسلامی، نیز مبتنی بر نوع نگاه خود به ماهیت انسان و بخش های ادراکی و حرکتی آن، مفهوم خاصی از عقل و کنش را مفهوم سازی کرده که علی رغم شباهت ظاهری، هم معنای با نقطه نظرات وبری نیست زیرا در دیدگاه حکمای اسلامی، برخلاف سنت وبری، عقل نظری، ناتوان از شناخت حقایق عالم و ارزش گذاری نیست و صرفا چهره ای تکنیکی ندارد و قابل تقلیل به روش و منطق نیست و اراده و عقل عملی انسان نیز خود بنیاد در نظر گرفته نمی شود بلکه تحت تاثیر کشش های نفسانی و قوای غیر عقلانی کمال طلب انسان، قرار دارد و از این جهت، محتاج راهنمایی ودست گیری مستقیم عقل نظری در مراتب مختلف آن است عقل نظری که در واقع، صورت و جهت جامعه وجود انسانی است که درپی دریافت انواع حقایق و معانی مجرد، از مسیر ارتباط با عالم ماده و زندگی اجتماعی، به کمال خود، یعنی تجرد عقلی می رسد و با توجه به مراتبی بودن آن، انسان ها نیز در تشخیص واقعیات، دارای مراتب مختلفند و این عقلی که قابل تقلیل به روش و منطق نیست منطق از او بر می خیزد و در رسیدن به کمال، یاری گر او می شود . بنابراین، حکمای اسلامی، معتقدندکه عقل نظری، در جلوه ها و مراتب مختلفش، من جمله مرتبه عقل قدسی، می بایست راهنمای عقل عملی و معیار عقلانیت کنش های اجتماعی قرار گیرد و صرف رعایت رویه یا روش منطقی، در دستیابی به اهداف و یا هدف گذاری، نشان و معیار عقلانی بودن نیست بلکه در برخی صورت ها این توانایی رویه یابی، به تعبیر حکمای اسلامی، فضیلت است و نشان از عقل دارد اما در برخی صورتها نه تنها فضیلت نیست که یک رذیلت و نکره است و در همین ارتباط انواع کنش های ارادی و عقلانی بودن آنها از منظر حکمت اسلامی، به بحث گذاشته شد و مهمترین نقاط تشابه و افتراق دیدگاه های حکمت اسلامی وسنت وبری در ارتباط با عقلانیت کنش اجتماعی و علت یا منشاء این تفاوت ها نیز بیان شده است .
عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استادیار گروه فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام