مبتنی بر اصول حکمت متعالیه میتوان وجود حقیقی جامعه و فرهنگ را به اثبات رساند. این امر، با تکیه بر اصول متعدّدی چون اصل "اتحاد علم و عالم و معلوم" مقدور است. مبتنی بر این اصل، انسانهایی که با معانی واحد و مشترک متحد میشوند، بهدلیل اتحاد وجودی با حقایق مجرد، دارای نفس واحدی میشوند و این نفس واحد، همان فرهنگ است. بنابراین، فرهنگ عبارت خواهد بود از صورت تنزّلیافته یک نظام معنایی مشترک، به عرصه زیستجهان جمعی از انسانها. علیرغم اینکه جامعه مرکّبی است حقیقی که از ترکیب ارواح انسانهای تحت لوای خود تکوّن مییابد، با این وجود، جامعه حقیقتی مجزّا از اهالیاش ندارد، بلکه اساساً جامعه از سنخ و جنس "نفس" است، لکن نفسی موسّع که میتوان بدان عنوان "انسانالکلّ" را اطلاق نمود. بنابراین، احکام جامعه، احکامی است مطابق با نفس، البته نفسی که جزئی نیست، بلکه کلیت سِعی دارد. سیالیت و تحوّل، یکی از احکام وجودی جامعه و فرهنگ است. با عنایت به اینکه جامعه، نفسی است موسّع، و نیز، چون جامعه هویتی مجزّا از اهالیاش ندارد، لذا برای تبیین چگونگی تکوّن و تحول یک فرهنگ، باید بتوان چگونگی تکوّن و تحوّل "نفس" و نیز، انسانها یا همان نفوس جزئیای که ذیل یک نظام معنایی-نفس موسّع-زیست میکنند را تحلیل نمود. تکوّن و تحوّل نفس که همان حرکت جوهری آن است، با هبوط انسانها به عالم کثرت رقم میخورد. نفوسِ هبوطیافته در جهان کثرت، خود را در معرض سه نوع ارتباط مییابند: ارتباط با خود، ارتباط با همنوعان و ارتباط با دیگر موجودات هستی. انسانها در چارچوب این روابط، به هویتیابی میپردازند و همه این تعاملات، ذیل یک ارتباط بنیادین، یعنی ارتباط با مبدأ هستی-حضرت حق-، رقم میخورد. بدینسان، انسان در خلال ارتباطات چهارگانه مذکور، رو بهسوی غایت خویش خواهد گذاشت. در این میان، انسان از مسیر نفس خود با همه کائنات مرتبط میشود و لذا ابعاد و شئون نفس او، اعم از قوای ادراکی، تحریکی و عملی، و نیز ابعاد روحی و جسمی، و همچنین دو ساحت فطرت و طبیعت آدمی، واسطه و میانجی ارتباطش با همه کائنات خواهند بود. ازینرو، تحلیل چگونگی نقشآفرینی شئون و قوای نفس در ارتباطِ انسان با خدا، خود، همنوعان و موجودات هستی، چارچوب کلان تحلیل فرایند تکوّن و تحوّل هویت آدمی و نیز، جامعه و فرهنگ را تشکیل میدهد. اصولی چون اتحاد علم و عالم و معلوم، اتحاد حب و محبّ و محبوب، اتحاد عمل و عامل و معمول، جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء بودن آدمی و نیز، حدوث جسمانی جوامع و بقاء فرهنگی آنها و...، در زمره مسائل حکمیای هستند که در تحلیل فوق، بهکار میروند. انسانها با تکیه بر تحولات ارادیای که در خلال ارتباطات چهارگانه فوقالذکر، در درون نفس خویش ایجاد میکنند، زمینه ظهور یک فرهنگ در مقطعی از تاریخ و بستری برای غلبه اسمی از اسماء الهی در جریان تطورات تاریخ بشر را مهیا میسازند.
دانش آموخته دکترای فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم (ع) استادیار گروه فرهنگ و هنر، دانشکدۀ معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه امام صادق (ع)
استاد حوزه و دانشگاه / عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
استاد گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران
ابراهیم فیاض پژوهشگر ایرانی حوزه جامعهشناسی و انسانشناسی و دانشیار گروه مردمشناسی دانشگاه تهران است.