پس از شکل گیری فلسفه در میان مسلمانان به عنوان دانشی که با روشی برهانی از احکام کلی هستی سخن میگوید، هماره این سوال مطرح بوده است که چنین دانشی آیا رابطهای با حوزه اعتقادی دین دارد یا خیر؟ در این تحقیق سعی گردیده است با روشی تحلیلی-عقلی، ضمن واکاوی این مسئله، به این نتیجه برسد که این دانش به جهت نظری، در فرایندِ فهمِ حداقل بخشی از مهمترین گزاره های اعتقادی دین که همان گزارههای پیشینی است نقشی محوری داشته و در سایر اعتقادات، می تواند در تعمیق و تحکیم اعتقاد و فهم و اذعان، موثر باشد و این به آن جهت است که گزارههای بنیادین دین اسلام، محتوایی هستی شناختی دارند و تحصیل معرفت به این دست از اعتقادات اساسی نیز عقلا و نقلا ضروری است، پس تنها راهِ پیشِ رو جهت تحصیل معرفت و اعتقاد، بکارگیری فلسفه خواهد بودکه در محتوا، هستی شناختی و در روش، برهانی است.در بخش دیگر پایاننامه به شکل عملی و کاربردی، نقش فلسفه را در فهم گزارههای بنیادین در حوزه توحید و نبوت و امامت و معاد بررسی نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که دانش فلسفه در فهم گزارههای بینادین توحیدی و برخی گزارههای مربوط به نبوت و تحصیل اعتقاد نسبت به آن، نقش بی بدیل و ضروری داشته آنچنانکه در سایرگزارههای مربوط به نبوت و گزارههای مربوط به امامت و معاد، فلسفه بیشتر، جنبه توضیحی و تفسیری خواهد داشت. یعنی فلسفه با تکیه بر آموزه های قطعی خود، به تفسیر و تبیین آموزههای دینی در این حوزهها می پردازد. در این میان به نظر می رسد همچنان بحث از نقش فلسفه در فهم گزارههای رفتاری، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دین و همچنین نقش دین در توسعه دانش فلسفه نیازمند تحقیق عمیقتری است.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
عضو هیات علمی دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه