بحث سعادت و شقاوت یکی از مباحث مهم دینی و فلسفی و کلامی و اخلاقی است که از روزهای نخستین هستی بشر، ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. در این نوشتار مبانی فلسفی و کلامی توماس آکوئیناس و علامه جوادی آملی درتحلیل سعادت و شقاوت مورد بررسی تطبیقی قرار میگیرد. توماس آکوئیناس هستی را متشکل از گیرنده و دهنده میداند که دهنده علت هستی بخش و گیرندگان مخلوقات هستی هستند که مراتب هستی را تشکیل دادهاند، ایشان نفس را جوهری مستقل میداند که قوا و نیروهای بدن در ارتباط و هماهنگی با او هستند، از نظر ایشان انسان، دارای سرشتی خاص است که دارای گرایشات فطری و موجودی مختار است که با اراده و اختیار امور خود را تدبیر میکند و به سوی سعادتی که از راه شناخت و عشق به خدا به دست میآید در حرکت است. چنین نگاهی بازتابهای اخلاقی تربیتی خاصی را در پی دارد که در سایه آن میتوان به سعادت دنیوی و سعادت کامل اخروی که همان رویت الهی است، دست یافت. علامه جوادی آملی هستی را مخلوق و معلول خدا و نتیجه فیض الهی میداند که در سه نشئه عقل، مثال و ماده میگنجد، در این میان انسان موجودی سه نشئهای است که هم از ماده بهرهمند است و هم از تجرد مثالی و در نهایت از تجرد عقلی. انسان موجودی مختار است که با بهره از سرشت الهی و علم حضوری به خویش و خدای خویش و با گرایشات فطری و با استفاده از نیروی عقل و اختیار به سعادت خویش که همان قرب الهی است نائل شود. مصداق سعادت در توماس آکوئیناس رؤیت ذات الهی در جهان آخرت و راه رسیدن به آن کسب فضایل اخلاقی وعقلانی و شناخت ومعرفت و عشق به خداوند میباشد و مصداق سعادت از نظر علامه جوادی آملی قرب الی الله و رسیدن به وحدت عقلی و بهرهمندی از کمال هرچه بیشتر با استفاده از تهذیب روح و خودسازی و انجام اعمال صالح و معرفت هر چه بیشتر به خالق هستی بخش است. کلید واژه ها: سعادت، شقاوت، توماس آکوئیناس، جوادی آملی، انسان، اختیار، فطرت، هستی شناسی، مبدأ، معاد.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام