از دیدگاه برخی از فلاسفه غربی همچون بازیل میچل، ریچارد سوئین برن و دیویس، برای باور داشتن به وجود خداوند، باید صدق گزاره «خدا وجود دارد»، براساس شواهد و ادله، موجه و معقول و محتمل تر از گزاره های متناظر خودش باشد. از دیدگاه آنها، هریک از براهین اثبات وجود خداوند، بصورت مستقل، برای موجه و محتمل تر کردن وجود خداوند ناکارآمدند، بنابراین نمی توان براساس تک تک آن ادله، به وجود خداوند باور پیدا کرد. برای حل این مشکل، فلاسفه مزبور، بخاطر زمینه های فکری-معرفتی که وجود داشته است، به برهان انباشتی روی آورده اند تا با نگاه انباشتی و جمعی به تمام این ادله و شواهد، بتوانند احتمال صدق وجود خدا را بیش از ۵۰ درصد برسانند تا باور به آن موجه و معقول شود. منطق حاکم بر این برهان، استقراگرایی است و هدف غایی از آن، رسیدن به یک باور موجه و محتمل نسبت به وجود خدا است. در این پژوهش با روش تحلیلی به بررسی و ارزیابی «برهان انباشتی براثبات وجود خداوند» از دیدگاه برخی از فلاسفه اسلامی و فلاسفه غربی می پردازیم و سرانجام نشان خواهیم داد که برهان انباشتی از دیدگاه آنها قابل نقد است ولی با وجود این، از دیدگاه نگارنده، برهان انباشتی بطور کامل فاقد ارزش علمی نیست و در برخی مواضع مهم کارایی دارد که از جمله آنها اثبات وجود خداوند برای مردم عادی جامعه و اقناع کردن برخی از ملحدین جهت مانع شدن از سقوط آنها در ورطه کفر است. در این پژوهش سعی کرده ایم که ابتداء، مفهوم مبانی و مقدمات برهان انباشتی را ارائه دهیم و سپس، زمنیه های گرایش به این برهان را مطرح کنیم و بعد از آن، تقریرهای برخی از فلاسفه غربی و برخی از فلاسفه اسلامی را ذکرکنیم و در پایان، به بررسی و تحلیل مبانی این برهان، از دیدگاه آنها، بپردازیم.
استادیار دانشکده فلسفه و اخلاق دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام