فرد انسانی، به جهت برخورداری از آگاهی و آزادی، میتواند به کلیت زندگی خود بنگرد و آن را وسیلهای برای رسیدن به معنا و هدفی معین بگرداند. پرسش از معنای زندگی، پرسش از همان معنا و هدفی است که فرد انسانی در یک انتخاب کلان، آن را برمیگزیند و سایر انتخابهای خُرد خود را در زندگی روزمره، متناسب با آن پی میگیرد. اگزیستانسیالیسم، که فلسفهای برآمده از زندگی و در زندگی و برای زندگی است، میکوشد تا معنایی را برای زندگی، در اختیار انسان معاصر غربی قرار دهد؛ انسانی که به نظر فیلسوفان اگزیستانس، در دوران مرگ خدا و غفلت از یاد او به سر میبرد. آنچه که ما با استفاده از روش تحلیلی و توصیفی به دست آوردیم، این است که اگزیستانسیالیسم الهی میکوشد با بازنگری در تلقی سنتی از خدا، خداوند را به مثابه امر مطلق و قدسی و متعالی در نظر بگیرد و روزنهای نوین به سوی او بگشاید تا بدین ترتیب، معنای زندگی را در برقراری نسبت با هستی متعال قرار دهد؛ اما اگزیستانسیالیسم الحادی، ایده خداوند را باورناپذیر و حتی خودمتناقض میداند و ترجیح میدهد که بدون اعتناء به ایده خداوند و جهان دیگر، معنای زندگی را در چارچوب همین زندگی زمینی ما و در جهانی بدون خدا دنبال کند و جسورانه لوازم فلسفی مرگ خدا را برای انسان معاصر غربی بیان نماید. به نظر میرسد این دو گروه از فیلسوفان اگزیستانس، متفقاند که فلسفه آنها در بستر پذیرش مرگ خدا، قابلقبول میگردد. از اینروی، پیشنهاد میشود که با به کار بستن ظرفیتهای فلسفی و عرفانی خود، برای غلبه بر این مصیبت بشری (مرگ خدا) تلاش کنیم. کلمات کلیدی: معنای زندگی، اگزیستانسیالیسم الهی، اگزیستانسیالیسم الحادی، مرگ خدا، نیهیلیسم.
دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام