رویکردها یا پارادایمهای حاکم بر علوم اجتماعی در یک دستهبندی کلی به چهار دستهی؛ پوزیتویسم، تفسیری یا هرمنوتیک، رئالیسم انتقادی فلاسفه مسلمان و رویکرد انتقادی تقسیم میشوند که هر یک از این رویکردها دارای یکسری مبانی و اصول هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی و روششناختی خاص خود میباشند. در این تحقیق مبانی و اصول رویکرد تفسیری، به تفصیل مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. رویکرد تفسیری از یک سری مبانی هستیشناختی برخوردار است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد؛ نام انگار یا قائل به اصالت تسمیهاند، واقعیت اجتماعی را ذهنی، سیال و نسبی میدانند، موضوع و روش مورد بررسی جهان اجتماعی را متفاوت از جهان طبیعی میدانند، سکولارند، و به جای تأکید بر علت غایی، بر علت فاعلی تأکید میکنند. از اصول معرفتشناختی آنها میتوان به تاریخینگری، نسبیگرایی، ارزشگریزی، انسجامگرایی، تجربهگرایی و محدود ساختن منابع معرفتی در حس و فهم عرفی، اشاره کرد. همچنین قائل به احاطهی فرهنگ بر علم هستند. پژوهش را امری روانی- اجتماعی میدانند و تأکید بر همدلی دارند. در فرایند فهم، بر دور هرمنوتیکی و دیالکتیک تأکید می کنند. بر نقش زبان، تفسیر و فهم در علوم اجتماعی تأکید دارند و هدف از تحقیقات علمی را، دستیابی به معنا و تفسیر ذهنی و دریافت معنای اجتماعی می دانند که مردم به زندگی خود میبخشند. نهایت اینکه تمایز متعارف بین هستیشناسی و معرفتشناسی در این پارادایم – مانند پارادایم انتقادی، فمینیسم و پدیدارشناسی- وجود ندارد. از لحاظ انسانشناختی نیز آنها، تأکید بر آزادی، اراده و اختیار انسان دارند و برداشتی غلط از اختیار انسانی ارائه می دهند. انسان محور بوده و نیز نگاه تک بعدی به انسان دارند و فطرت خاص انسانی و معرفت ها و ادراکات و گرایشات فطری انسان را نمیپذیرند و تأکید بر معناداری رفتارهای انسانی دارند. اما از لحاظ روششناختی نیز، مدل فرضیه ای – قیاسی را قابل استفاده در دنیای اجتماعی نمیدانند. طبیعتگرا بوده و قائلند که امکان تجربه بیرونی از دنیای اجتماعی وجود ندارد. بیطرفی و عینیتگرایی شخصی را ضروری میدانند. بر منطق تأویلی و جدلی تکیه دارد. تأکید بر روش های کیفی دارند و بر انحصارگرایی روششناختی تأکید میکنند.
استاد گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام / رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم / عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی