«ولايت» مقامى است كه از سوى خداوند متعال به افراد خاصى از بندگان صالح اعطا مى شود. به موجب اين مقام، او واسطه نزول الطاف الهى به مردم مى گردد و وصول همه خيرات به واسطه وجود ولى صورت مى گيرد. اين مقام شايسته افراد محدودى از بندگان صالح خداوند مى باشد كه هر چند در بين آن ها به صورت تشكيك ديده مى شود، ولى در بين برخى از افراد از شدت بيش ترى برخوردار است كه اين افراد به عقيده اهل تشيع به «امام» و قطب عالم شناخته مى شوند. ولايت به اين معنا به دو نوع كلى تقسيم مى شود: ولايت مطلقه و مقيّده. ولايت مطلقه اصل در ولايت است; يعنى تمام كسانى كه داراى ولايت مقيّد، مى باشند، وابسته به ولايت مطلقه بوده و نورشان را از آن مى گيرند; همانند نبوت مطلقه و مقيّده. اهل تصوّف در اعتقاد به اين معنا از «ولايت»، با اهل تشيع اشتراك دارند. هم چنين در تعيين افراد صاحب ولايت مطلقه و مقيده نيز معمولاً عرفا و صوفيان همانند شيعيان مى انديشند. ولى در اين ميان، محى الدين بن عربى، كه از بزرگان عرفان و صاحب كتاب نصوص الحكم و فتوحات مكيّه مى باشد، از شيعيان فاصله گرفته است. او صاحب ولايت مطلقه را حضرت عيسى(عليه السلام) و ولايت مقيّده را شخص خودش مى داند. بر خلاف شيعيان كه صاحب ولايت مطلقه را حضرت على(عليه السلام) و صاحب ولايت مقيده را امام مهدى (عج) مى دانند. اين اختلاف مير حيدر آملى از عرفاى نامى قرن هشتم و از شارحان نصوص را بر آن داشت تا در مقدمه شرح نصوص خود، در كتاب مستقلى به نام نص النصوص، به نقد نصوص بپردازد و از سه منظر عقل و نقل و كشف هر يك از مدعاهاى ابن عربى را رد كند و در مقام پاسخ گويى مفصل برآيد.