بحث از معنا، امکان، مطلوبیت، چگونگی و ضرورت علم دینی مدتی است که در جامعه ما چالشبرانگیز شده است. شاید مهمترین مشکل، شفاف نبودن بسیاری از مبانی علمشناسی و دینشناسی در این عرصه است. مثلاً برخی از مخالفان علم دینی، چون ماهیت علم را در برخورداری از روش تجربی میدانند، منکر امکان علم دینی هستند. یا اینکه برخی از مدافعان علم دینی گاه بر مبانی فلسفیای تکیه میزنند که علم را بیشتر، امری فرهنگی معرفی میکند تا امری معرفتی؛ و این تلقی ناخودآگاه آنها را به وادی نسبیتگرایی نزدیک میسازد. همچنین گاه دین محدود در ارزشها ویا منحصر در متون نقلی معرفی میشود. در مقاله حاضر کوشش شده است با تکیه بر برخی از مبانی برگرفته از فلسفه اسلامی، منطق، و علم اصول، و با نیمنگاهی به برخی از مباحث فلسفه علم و فلسفه دین، تبینی از نوع تعامل علم و دین ارائه دهیم که ثمره آن تحول در علوم موجود و پدیدار شدن علمی باشد که همانقدر که متصف به «علم» بودن است، متصف به «دینی» بودن نیز باشد؛ و لذا بیدغدغه بتوان آن را «علم دینی» نام نهاد. برای درک صحیح این معنی از «علم دینی» و بررسی اینکه این اصطلاح به چه معنی ممکن و یا ضروری است و در چه صورت اساساً ناممکن و یا نامطلوب است، ابتدا بحثی در باب ماهیت علم مطرح شده، و از مفهوم اصیل علم (= کشف واقع) در مقابل دو مفهوم مدرن و پستمدرنِ علم دفاع شده، سپس مفهوم «دینی» بودن را مورد مداقّه قرار گرفته و شرایط احراز این عنوان در خصوص یک علم معلوم گردیده و در نهایت تعریفی از علم دینی ارائه شده که هم حیثیت معرفتی جایگاه علم را حفظ کند؛ و هم به لحاظ مبانی، غایات و محتوا به نحو مطلوبی دینی باشد.
استاد گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام مدیر گروه خانواده دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام