اندیشه جهانی و جهانی اندیشی، سابقه دیرینه دارد. در ادوار تاریخی، اندیشههای جهانی و افراد و گروههایی كه علایق جهانی را در سر میپروراندند، به وفور یافت میشوند، اما تحقق عینی «جهانی شدگی» در برخی ابعاد، پدیده جدید و نو ظهوری است. شاید از رواج مفهوم «جهانی شدن»[globalization] در ادبیات علوم انسانی و افواه رجال رسانهها به مفهوم جدید آن، بیش از دو دهه نمیگذرد. رواج این مفهوم از دو گونه تحول سیاسی ـ اجتماعی و فنی ـ تكنولوژیكی هم¬زمان، ناشی میشود. 1. نشست رئیس جمهور بوش با گورباچوف در مالتا[Malta] به سال 1989، پایان دوران جنگ سرد را رقم زد. برخلاف دوره پیشین پس از جنگ جهانی ـ كه تضارب دو ابر قدرت شرق و غرب در سرنوشت جهانی، نقش اول را بازی میكرد ـ با فروپاشی نظام كمونیستی در دوره جدید، حاكمیت بیمنازع دیدگاه غربی و ایده «نظام نوین جهانی» بوش مطرح میگردد و این تحول سیاسی از عوامل عمده طرح ایده جهانی سازی است.[1] 2. پیشرفت فنآوری اطلاعات، هسته مركزی اقتصاد جهانی مبتنی بر اطلاعات و مؤلفه حیاتی برای "جهانی شدن" است. شبكه جهانی اینترنت در سال 1989 وجود نداشت، ولی در دهه 1990 بهای مكالمات تلفنی بینالمللی به شدت كاهش پیدا كرد و به همین شدت، شبكه ارتباطات جهانی را متأثر ساخته و مفهوم «جهانی شدن» را در سطح بینالمللی مطرح نمود.[2] هم¬گام با زایش شبكه جهانی اینترنت و فروپاشی اردوگاه كمونیسم، بلافاصله ایده «پایان تاریخ»، توسط فرانسیس فوكویاما (1992) مطرح گردید كه به نظر میرسد عبارت دیگری از «نظم نوین جهانی» بوش است كه لباس علم به تن كرده است.[3] با توجه به دو خاستگاه نامتقارب طرح مفهوم جهانی شدن، نگارنده در صدد پاسخ به این پرسش¬هاست که؛ امروزه چه تلقی هایی از این مفهوم وجود دارد؟ جهانی شدن از چه ابعادی برخوردار است؟ چه انتقاداتی بر این مفهوم وارد است؟ آیا اصولاً جهانی شدن تحقق پذیر است؟ بر فرض تحقق در برخی زمینه ها چه پی¬آمدهایی دارد؟
استاد گروه مطالعات فرهنگی و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام