اندیشمندان حوزه عدالتپژوهی تعاریف متکثر و چهبسا غیر قابل جمعی از عدالت ارائه دادهاند. دراینمیان چگونه میتوان به حقیقت مفهومی عدالت از میان این تعاریف گسترده دستیافت؟ پارهای از این تعاریف «صوری» هستند و بدون ارائه معیارِ تحقق عدالت، قالب شکلگیری آن در عرصههای مختلف را ترسیم میکنند. متقابلاً تعاریف «محتوایی» بر ارائه معیار یا معیارهایی معین برای تحقق عدالت تأکید دارند. نگارنده این تحقیق از طرفی بر این باور است که اولاً تعاریف صوری در تبیین مبادی تصوری حوزه عدالتپژوهی بر تعاریف محتوایی تقدم دارند و تعاریف محتوایی در حد «مسائل» عدالتپژوهی قرار دارند، نه در مرز «مبادی تصوری» آن. ثانیاً در میان تعاریف صوری مختلف، تعریف عدالت به «اعطای حق به صاحب حق» کاملترین تعریف است و میتوان با استفاده از نظریه اعتباریات علامه طباطبایی و افزودن دو قید «اعتباری و حکیمانه» به این تعریف، به حقیقت مفهومی عدالت نزدیکتر شد. عدالتپژوه بر پایه این تعریف، به دنبال حقوق و امتیازاتی است که نظام تکوین به افراد اختصاص نداده است و لازم است با اعتبار آنها ـ که ریشه در واقعیتهای عینی خارجی دارند ـ حیات اجتماعی مطلوب را ایجاد کرد. این حقوق صدق و کذب نخواهند داشت. بلکه اگر اعتبار آنها ریشه در واقعیات عینی داشت، حکیمانه و در غیر این صورت لغو خواهند بود. بر پایه این تعریف، اهمیت مباحث فلسفی برای دستیابی به حقوق اعتباری حکیمانه نیز نمایان گردیده، سر اختلاف عدالتپژوهان در تبیین معیارهای عدالت نیز روشن میشود.