مسألة رابطه انسان و خدا، مسئلهای بسیار قدیمی است، چون انسان فطرتاً رو به سوی بالا دارد. علاوه بر آن، در بسیاری از علوم از جمله فلسفه نیز قابل طرح است. در فلسفة ماقبل صدرا چون اصالت با ماهیت بود، علیت نیز در ماهیت مطرح میشد، از این رو خداوند به عنوان علة العلل معرفی میشد که برای ارتباطش با انسان به بینهایت واسطه نیاز داشت. ولی صدرا با اثبات اصالت وجود، مدار تمامی مباحث فلسفی را بر حول محور وجود قرار داد و چون نخی دانه دانه مسائل فلسفی را به هم مرتبط کرد. و با بیان تشکیک در وجود، علیت را به وجود رابط و مستقل برگرداند. فلسفه صدرا به این جا ختم نشد بلکه صدرا با تحلیل علیت و معلولیت به نظریة تجلی دست یافت و از آن طریق به وحدت شخصیه وجود رسید. در این نقطه از فلسفة او همة موجودات مظهر اسماء و صفات حق تعالی هستند و جز به ذات واحد او هیچگونه شئیتی ندارند و در محضر او حضور دارند و رابطهشان، رابطة جلوه و متجلی و عین الربط با قیوم است و برای وسایط، دیگر تأثیری در ایجاد و علم نیست. این خود دلیلی است بر این که خداوند، به همه ما علم حضوری دارد. ما نیز از آنجا که به نفس خود علم حضوری داریم و نفس نیز عین ربط به خداوند است پس به خدا نیز علم حضوری پیدا میکنیم. بنابراین بر طبق حکمت متعالیه، چه در بعد وجودی و چه در بعد معرفتی، خدا و انسان رابطه بیواسطه دارند و وسایط، مؤثر حقیقی نیستند.