ذیل عنوان ارتباط اخلاق و سیاست، پرسشهای متعددی قابل طرح است که از آن میان، ما تنها به دو پرسش پرداختهایم. پرسش نخست این است که حکمت اخلاقی و حکمت سیاسی چه نسبتی با یک دیگر دارد؟ و پرسش دوم این است که آیا رعایت اصول اخلاقی در حوزه کنش سیاسی ممکن است؟ بحث جدی بر سر امکان رعایت اصول اخلاقی در عمل سیاسی، با ماکیاولی آغاز شده است. ماکیاولی گفت که پیروی از اخلاق، همیشه طریق عقل نیست، بلکه به عکس، هر کوشش یک نخواخت برای " عمل کردن به هر آنچه آدمیان به علت آن خوب دانسته میشوند" سیاستی مخالف عقل و تباه از کار درمیآید. برخی از شارحان ماکیاولی، او را نخستین نویسنده شجاعی دانستهاند که واقعیت عمل سیاسی را چنان که هست، نه چنان که باید باشد، که واقعیت عمل سیاسی را چنان که هست، نه چنان که باید باشد، توصیف کرده است و به همین دلیل، فلسفه سیاسی او را انقلابی در تاریخ فلسفه سیاسی خواندهاند. غالبا ادعا میشود که ماکیاولی سرآغاز واقعگرایی (realism) در فلسفه سیاسی است. بدین ترتیب، از نظر مدعیان واقعگرایی سیاسی، غالب فیلسوفان سیاسی گذشته، فلسفهای پرداختهاند که بر تصوری خیلی و خودساخته، و نه واقعی، از انسان بنا شده است و از این رو بیفایده است. ما در بخش نخست مقاله توضیح دادهایم که ابن سینا حکمت اخلاقی و حکمت سیاسی را در مبادی و غایات، مشترک میداند، و در بخش دوم مقاله، تلاش کردهایم نشان دهیم که اولا ابن سینا معتقد است عمل سیاسی میتواند اخلاقی باشد و ثانیا ابن سینا با وجود این اعتقاد، یک واقع گرای سیاسی باقی مانده است، و یک آرمان شهرخواه (utopianist) نیست.
استادیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام (شعبه اصفهان)