این مقاله با مشارکت زهرا کرمی نوشته شده است. زبانشناسی اجتماعی حوزهای میانرشتهای است که میتواند منظری زبانشناختی از حوزة گستردة اجتماع و فرهنگ را به تصویر بکشد. یکی از حوزههای مهم فرهنگ عامه ترانههای مردمپسند است که تا کنون، در ایران، از این چشمانداز مورد مطالعة جدی قرار نگرفته است. اشعار غنایی موجود در این ترانهها انعکاسی از فرهنگ عمومی هر جامعه است که این نکته مطالعة آنها را ارزشمند میسازد. اگرچه ترانههای مردمپسند دارای مضامین مختلفی هستند اما، همواره، «عشق» از مفاهیم کلیدی و تکرارشونده در آنهاست. پژوهش حاضر به بررسی این نکته میپردازد که در هر برهة تاریخی، این مفهوم چگونه در ترانههای بیانشده انعکاس یافته است. همچنین در پی آن است که از دریچة نظریه و روشِ تحلیل گفتمان و با تمرکز بر نظریة گفتمان پساساختگرای لاکلا و موف، چگونگی تعریف مفهوم عشق و بهویژه شگردهای گفتمانی استفادهشده برای تثبیت معنای پیشنهادی ترانه از این مفهوم، و نیز زنجیرههای همارزی و تفاوت شکلگرفته حول آن را بررسی کند. نمونۀ مورد تحلیل ۱۶ ترانة عاشقانة ایرانی را شامل میشود که از میان ترانههای اجراشده توسط خوانندگان مرد و زن، در فاصلة سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ ش، به روش نمونهگیری اتفاقی انتخاب شده است. نتایج نشان میدهد که ترانههای بررسیشده از «حضور طبیعت»، «ارجاع به گذشته»، «جاودانهسازی» و توسل به «نظم گفتمانهای حاضر»، بهخصوص «نظم گفتمانهای دینی و سیاسی»، برای تثبیت معنا بهره بردهاند.
دانشیار گروه زبان انگلیسی، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام