مهمترین پرسشی که ذهن علمای شیعه را در عصر حاکمیت صفویه در ایران به خود مشغول داشت، چگونگی تطابق و هماهنگی میان شرایط و وضعیت موجود در این دوران و اندیشه آرمانی شیعه درباره حکومت بود. به عبارت دیگر سؤال پیش روی علما در این دوره آن بود که چگونه میتوان میان سلطنت غیرمعصوم (شاه) که مشروعیتی در اندیشه آرمانی شیعه ندارد، از یک سو و خدمات شاهان شیعه صفوفی در ترویج آیین تشیع و حمایت از آن، از سوی دیگر جمع کرد؟ آیا میتوان حکومت آنها را به دلیل انحصار حمایت از مذهب شیعه و پیروان آن به پادشاهان صفوی به رسمیت شناخت و به همکاری با آنها پرداخت؟ در این صورت محدوده اختیارات هر یک از آنها (شاهان و علما) تا کجا خواهد بود. در پاسخ به این سؤالها هر یک از علمای شیعه نظرات خاصی را ارائه کردند. برخی از آنها مانند شیخ علی نقی کمرهای از علمای قرن یازدهم هجری و معاصر شاه صفی (۱۰۵۳-۱۰۳۸ ه ق) و شاه عباس دوم (۱۰۷۷-۱۰۵۳ ه ق) با تمییز میان سلطان جائر و عادل، سلطنت پادشاهان عادل را در خارج از محدوده شرعیات به رسمیت شناختند و همکاری علما با این سلاطین را در اداره امور شرعی جایز دانسته و لذا برخی از مناصب از جمله قضاوت و شیخالاسلامی و صدارت را برعهده گرفتند. اینان همچنین با نگارش رسالههای مختلف خطاب به شاهان همعصر خود آنها را در اعمال سیاستهای عرفی نیز راهنمایی کردند. نوشته حاضر در صدد بررسی و توصیف رهیافتهای شیخ علی نقی کمرهای درباره آنچه گفته شد، میباشد. امید که این تلاش اندک ما گامی در جهت تبیین اندیشه بزرگان شیعه و اندیشه سیاسی شیعه باشد.